معجاللغتنامه دهخدامعجال . [ م ِ ] (ع ص ) ناقه ای که قبل از تمام شدن سال بچه آرد که زنده ماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبستنی که پیش از موعد وضع حمل کند. (از اقرب الموارد). || ناقه که چون پا در رکاب نهند بجهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد).
معزاللغتنامه دهخدامعزال . [ م ِ ] (ع ص ) شبان تنها و آنکه ستوران به گوشه ای برد به چرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به ناحیه ای فرودآینده از سفر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن که از سفر در ناحیه ای فرود آید. (ناظم الاطباء). آنکه در سفربا قوم فرود نیاید اما در
محجوللغتنامه دهخدامحجول . [م َ ] (ع ص ) حایل شده . (ناظم الاطباء). || محجل : فرس محجول ؛ اسبی که تحجیل دارد و در دست و پای وی سپیدی باشد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
مهزوللغتنامه دهخدامهزول . [ م َ ] (ع ص ) لاغر. (منتهی الارب ). شخصی دچار به هزال و لاغری . (از اقرب الموارد). نزار. نحیف . ج ، مهازیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : چون از صید چیزی نماند مگر یکان و دوگان مجروح و مهزول . (جهانگشای جوینی ).
معزوللغتنامه دهخدامعزول . [ م َ ] (ع ص ) یک سوشده و جدا کرده شده . (آنندراج ). یک سوشده و دورشده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء) : انهم عن السمع لمعزولون . (قرآن 212/26).- معزول شدن ؛ دور شدن . بازداشته شدن