معرنلغتنامه دهخدامعرن . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ) رمح معرن ؛ نیزه ٔ سنان میخ دوز کرده بر عران وی یعنی چوب آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیزه ٔ میخ دوز کرده . (ناظم الاطباء).
مهرچینلغتنامه دهخدامهرچین . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در 9هزارگزی جنوب غربی علیشاه عوض و 4هزارگزی راه علیشاه عوض به شهرآباد. با 226 تن سکنه . آب آن از قنات و مح
مهرینلغتنامه دهخدامهرین . [ م ِ ] (اِخ ) (آتش ) آتشکده ای به قم : سورین قمی را امر کرد تا آن آتش که به قم بود بدان موضع آورد و بدان آتشکده برافروختند و آن آتش از جمله ٔ آتش مهرین بود. (تاریخ قم ص 82 و 83</span
مهرینلغتنامه دهخدامهرین . [ م ِ ] (اِخ ) از بناهای اصفهان است که طهمورث زیناوند آن را بنا کرده و امروز ناحیتی را بدان باز خوانند. (فارسنامه ٔابن البلخی ص 29 و مجمل التواریخ و القصص ص 39).
معرنفطلغتنامه دهخدامعرنفط. [ م ُ رَ ف ِ ] (ع اِ) شرمگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرمگاه زن . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).
معرنفطلغتنامه دهخدامعرنفط. [ م ُ رَ ف ِ ] (ع اِ) شرمگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرمگاه زن . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط).