خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معزول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معزول
/ma'zul/
معنی
۱. بیکار؛ ازکاربرکنارشده.
۲. گوشهنشین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برکنار، خلع، عزل، مخلوع ≠ منصوب، شاغل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
معزول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'zul ۱. بیکار؛ ازکاربرکنارشده.۲. گوشهنشین.
-
معزول
واژگان مترادف و متضاد
برکنار، خلع، عزل، مخلوع ≠ منصوب، شاغل
-
معزول
لغتنامه دهخدا
معزول . [ م َ ] (ع ص ) یک سوشده و جدا کرده شده . (آنندراج ). یک سوشده و دورشده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء) : انهم عن السمع لمعزولون . (قرآن 212/26).- معزول شدن ؛ دور شدن . بازداشته شدن : معزول شد دو چیز جهان از دو چیز تواز علم تو جهالت و از جود ...
-
معزول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) عزل شده ، از کاری برکنار شده .
-
معزول
دیکشنری عربی به فارسی
وابسته به جزيره , جزيره اي , منزوي , غير ازاد , تنگ نظر
-
واژههای مشابه
-
معزول شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنارشدن، عزل شدن، خلع شدن، کنار گذاشته شدن، معلق شدن ≠ منصوب شدن ۲. دور شدن، جداشدن
-
معزول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنار کردن، عزل کردن، خلع کردن، از کاربرکنار کردن، کنار گذاشتن، برداشتن ≠ منصوب کردن، گماشتن، برگماشتن ۲. دور کردن، جدا کردن
-
معزول سازی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
deposition
-
معزول کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
depose
-
معزول کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اخلع , استدعاء , اقذف
-
واژههای همآوا
-
مازول
لغتنامه دهخدا
مازول . (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور است . این دهستان در دامنه ٔ جنوبی کوه بینالود و شمال شوسه ٔ عمومی تهران مشهد واقع و دارای هوایی معتدل است . قری و قصبات آن عموماً ییلاقی و تفرجگاه شهرنشینان می باشد. از 22 آبادی کوچک و بزرگ ت...
-
جستوجو در متن
-
deposed
حقوق
معزول ، عزل شده ، معزول شده