معقةلغتنامه دهخدامعقة. [ م َ ع َق ْ ق َ ] (ع مص ) نافرمانبرداری کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (تاج المصادر بیهقی ). آزردن پدر را. عقوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوق شود.
محکیةلغتنامه دهخدامحکیة. [ م َ کی ی َ ] (ع ص ) مؤنث محکی . (یادداشت مرحوم دهخدا). حکایت کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به محکی شود.
مهکةلغتنامه دهخدامهکة. [ م ُ / م َ ک َ ] (ع اِمص ) پری و امتلای جوانی : مهکةالشباب . (منتهی الارب ). سیرابی وشادابی و پری و آبداری جوانی . (از اقرب الموارد).
معکهلغتنامه دهخدامعکه . [ م َ ک َ ] (اِخ ) ارام معکه . مملکت کوچکی است که در حدود شمال شرقی فلسطین واقع است و احتمال می رود که ایل بیت معکه باشد. (از قاموس کتاب مقدس ).
معیقةلغتنامه دهخدامعیقة. [ م َ ق َ ] (ع ص ) ژرف و دورتک . (ناظم الاطباء). بئر معیقة؛ چاه دورتک . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ابل بیت معکهلغتنامه دهخداابل بیت معکه . [ ] (اِخ ) قریه ٔ سبط نفتالی است در شمال دریای میروم و فعلاً به ابل الکروب موسوم ودر اردن علیا مقابل صور واقع است . در هنگام قیام شبع محاصره گشته هشتاد سال بعد بن هدد آنرا مسخر کرد.