معلولیلغتنامه دهخدامعلولی . [ م َ ] (حامص ) معلول بودن . حالت و چگونگی معلول . بیماری . نزاری : به معلولی تن اندرده که یاقوت ازفروغ خورسفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی . خاقانی .و رجوع به معلول شود.
خوردگی محلولیsolution corrosionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوردگی تورمی که مواد حاصل از آن بهراحتی حل میشود
معلولالغتنامه دهخدامعلولا. [ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از نواحی دمشق و قریه ها دارد. (از معجم البلدان ).
محلوللغتنامه دهخدامحلول . [ م َ ] (ع ص ) گداخته شده و حل شده . ذوب شده . (ناظم الاطباء). حل کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). حل شده چنانکه قند یا کلوخ در آب . آب کرده : قند محلول ؛ قند آب کرده ؛ محلول گنه گنه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به مشک سوده ٔ محلول در عرق ماند<b
معلولیتhandicapواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی ناشی از خلل یا کمتوانی در فرد که از دستیابی او به جایگاه و نقش طبیعی خود، مطابق با سن و جنس و ویژگیهای فرهنگی ـ اجتماعیاش جلوگیری میکند
معلولیت شنواییhearing handicapواژههای مصوب فرهنگستانهر عیب ناشی از آسیبشنوایی یا کمتوانی شنوایی که فرد را از انجام فعالیتهای معمول بازدارد
علیت 2causation, causality 2واژههای مصوب فرهنگستانرابطۀ علت و معلولی میان یک بیماری و علتها و عوامل ایجادکنندۀ آن
پژوهش آزمایشیexperimental researchواژههای مصوب فرهنگستانپژوهشی که در آن رابطة علّی و معلولی میان یک یا چند متغیر بررسی میشود متـ . پژوهش آزمایشمحور
مدل شبیهسازیsimulation modelواژههای مصوب فرهنگستانمدلی که واقعیتهای شدآمدی را با استفاده از رویدادهای ریاضی و واکنش به این رویدادها بهصورتی نشان میدهد که شبیه به رابطۀ علت و معلولی در یک سامانۀ واقعی است
معلولیتhandicapواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی ناشی از خلل یا کمتوانی در فرد که از دستیابی او به جایگاه و نقش طبیعی خود، مطابق با سن و جنس و ویژگیهای فرهنگی ـ اجتماعیاش جلوگیری میکند
معلولیت شنواییhearing handicapواژههای مصوب فرهنگستانهر عیب ناشی از آسیبشنوایی یا کمتوانی شنوایی که فرد را از انجام فعالیتهای معمول بازدارد