خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معلول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معلول
/ma'lul/
معنی
۱. علیل.
۲. (اسم، صفت) [مقابلِ علت] (فلسفه) آنچه چیز دیگر سبب آن باشد؛ نتیجه.
۲. (اسم، صفت) [قدیمی] بیمار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیمار، دردمند، علیل ≠ تندرست، سالم
۲. اثر، پیامدعلت ≠ علت
دیکشنری
amputee, cripple, invalid
-
جستوجوی دقیق
-
معلول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ma'lul ۱. علیل.۲. (اسم، صفت) [مقابلِ علت] (فلسفه) آنچه چیز دیگر سبب آن باشد؛ نتیجه.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] بیمار.
-
معلول
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیمار، دردمند، علیل ≠ تندرست، سالم ۲. اثر، پیامدعلت ≠ علت
-
معلول
لغتنامه دهخدا
معلول . [ م َ ] (ع ص ) بیمار. (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیمار و علیل و ناخوش و آزرده . (ناظم الاطباء). مریض . رنجور. علیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به معنی بیمار خطاست زیرا که از علت که به معنی بیماری است صیغه ٔ صفت علی...
-
معلول
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - بیمار، علیل . 2 - هر چیزی که آن را به علت وسبب ثابت کرده باشند.
-
معلول
دیکشنری فارسی به انگلیسی
amputee, cripple, invalid
-
واژههای مشابه
-
معلول شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ناقصالعضو شدن ۲. علیل شدن، دردمند شدن ۳. بیمار شدن
-
معلول کردن
لغتنامه دهخدا
معلول کردن . [ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیمار کردن .سست و ناتوان کردن . معیوب و ناقص کردن : مجذوم چون ترنج است ابرص چو سیب دشمن کش جوهر حسامت معلول کرده جوهر.خاقانی .
-
معلول شکل
لغتنامه دهخدا
معلول شکل . [ م َ ش َ/ ش ِ ] (ص مرکب ) بیمارگونه . نزار و ناتوان و پژمرده : آنچه بگیرد معلول شکل بود و تا دو سه سال نشاطی و قوتی به آن بازدید نیاید. (فلاحت نامه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معلول (قدیمی)
دیکشنری فارسی به انگلیسی
event
-
معلول کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
cripple, handicap, maim
-
معلول و معیوب
فرهنگ گنجواژه
دارای نقص.
-
از علت به معلول
دیکشنری فارسی به انگلیسی
a priori
-
واژههای همآوا
-
مالول
لغتنامه دهخدا
مالول . (ص ) کلوبنده را گویند وآن غلامی باشد که به مرتبه ٔ بزرگی رسیده باشد، چه کلو به معنی بزرگ است . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به ماکول شود. || شکم پرست و جوعی را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). پرخور و شکم پرست . (ناظم الاطباء). به معنی شکم بنده...