معمرطلغتنامه دهخدامعمرط. [ م ُ ع َ رِ ] (ع ص ) لص معمرط؛ دزد که هرچه یابد بدزدد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محمراتلغتنامه دهخدامحمرات . [ م ُ ح َم ْ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُحَمِّر.داروها که پوست تن سرخ کنند. و رجوع به محمر شود.
متعمرطلغتنامه دهخدامتعمرط. [ م ُ ت َ ع َ رِ ] (ع ص ) لص متعمرط و معمرط؛ دزدی که هر چه یابد بدزدد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).