خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معکود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معکود
لغتنامه دهخدا
معکود. [ م َ ] (ع ص ) مقیم لازم گیرنده ٔ چیزی و جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دست دهنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ممکن . (اقرب الموارد). || مرد به زندان کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). محبوس . (اقرب الموارد)....
-
جستوجو در متن
-
دال
لغتنامه دهخدا
دال . (حرف ، اِ) د. نام حرف دهم از الفبای فارسی وهشتم از الفبای عرب و در حساب جمل نماینده ٔ عدد چهار و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد ده است و باصطلاح تقویم علامت ستاره ٔ عطارد نیز هست . (آنندراج ). رفیق ذال و پیش از حرف ذال آید و پس از حرف خاء : که دا...
-
طعام
لغتنامه دهخدا
طعام . [ طَ ] (ع اِ) خوردنی . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). مقابل شراب ، آشامیدنی . خورش آدمی . (دهار). مطعوم . خورد. خوراک . خور. غذا. طعم . مأکل . اُکله . طعمة. هر چیز خوردنی . خلفه . (منتهی الارب ). سکر. حید. صمالخی . اکال . مائدة....
-
دست دادن
لغتنامه دهخدا
دست دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) مصافحه کردن . تصافح . به رسم مغربیان تصافح کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دست خود را در دست دیگری گذاشتن و فشردن به علامت سلام و دوستی : انوری را خدایگان جهان پیش خود خواند و دست داد و نشست . انوری .چون بسی ابلیس آدم رو...