خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
معیت
لغتنامه دهخدا
معیت . [ م َ عی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) همراهی . (غیاث ) (ناظم الاطباء). صحابت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از استاد ابوعلی شنیدم که گفت صابران فیروزی یافتند به عز هر دو سرای زیرا که از خدای معیت یافتندچنانکه گوید ان اﷲ مع الصابرین . (ترجمه ٔ رس...
-
واژههای همآوا
-
معیة
لغتنامه دهخدا
معیة. [ م َ عی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) همراهی . (آنندراج ). و رجوع به معیت شود. || گاهی از این لفظ اشاره باشد به این آیت : ان اﷲ مع الصابرین . (آنندراج ).
-
معیة
لغتنامه دهخدا
معیة. [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر ابومعاویة یعنی یوز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بیرله
لغتنامه دهخدا
بیرله . [ ل َ ] (ترکی ، حرف اضافه ) بمعنی باء معیت . (آنندراج ) (غیاث ).
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل َه ْ ] (ترکی ، حرف اضافه ) در ترکی ترجمه ٔ «با» که برای معنی معیت آید و در اصل «اِلَه » بوده به کسر همزه . (غیاث ).
-
معیة
لغتنامه دهخدا
معیة. [ م َ عی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) همراهی . (آنندراج ). و رجوع به معیت شود. || گاهی از این لفظ اشاره باشد به این آیت : ان اﷲ مع الصابرین . (آنندراج ).
-
دادسرا
لغتنامه دهخدا
دادسرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) پارکه . اداره ٔ مدعی العموم . محل کار دادستان و دادیاران و بازپرسان . و آن سه باشد: 1- دادسرای شهرستان ؛ دادسرایی که در معیت دادگاههای شهرستان کار کند و دارای دادستان و بازپرس است .2- دادسرای استان ؛ دادسرایی که در معیت داد...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدانه ٔ کلبی . یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضورحضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده . در محاربه ٔ صفین از هواداران معاویه بوده . رجوع به الاصابة شود.
-
حمران
لغتنامه دهخدا
حمران . [ ] (اِخ ) ابن حارثة الفزاری . یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمره ٔ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده . (قاموس الاعلام ). و رجوع به الاصابة شود.
-
حامد علی میرزا
لغتنامه دهخدا
حامد علی میرزا. [ م ِ ع َ] (اِخ ) پسر واجد علی شاه ، پادشاه اخیر لکهنو (هندوستان ). وی در سنه ٔ 1856 م . مجبوراً در معیت جده ٔ خویش بانو دواکر که نائبةالسلطنه بود به انگلستان رفت .
-
خالده
لغتنامه دهخدا
خالده . [ ل ِ دَ ] (اِخ ) بنت اسودبن عبدیغوث قرشی . وی یکی از زنان بزرگ عرب است . او در معیت حضرت رسول هجرت کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2017).
-
ختمنه
لغتنامه دهخدا
ختمنه . [ خ َ م َ ن َ ] (ص مرکب ) با مهر. چه ، در عربی ختم به معنی مهر کردن و نون زاید و حرف «هاء» در ترکی به معنی باء معیت است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
پوکوک
لغتنامه دهخدا
پوکوک . [ پ ُ ک ُ ] (اِخ ) پسر پوکوک مستشرق انگلیسی مذکور در ماده ٔ قبل . وی بزبان عرب آشنائی داشت و در معیت پدرش تاریخ مصر عبداللطیف و پاره ای از کتب دیگر عربی را به انگلیسی نقل و ترجمه کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).