مغاریدلغتنامه دهخدامغارید. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مُغرود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ مغرود، نوعی سماروغ . (آنندراج ).
مغارضلغتنامه دهخدامغارض . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرِض . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرض شود.
مغایرتلغتنامه دهخدامغایرت . [ م ُ ی َ / ی ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مخالفت . بیگانگی . جدایی . (ناظم الاطباء). مُغایَرَة. غیریت . دوگانگی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مادام که از مغایرت طالب و مطلوب اثری باقی باشد محبت ثابت بود. (اوصاف
مغایرتفرهنگ فارسی عمید۱. تفاوت؛ اختلاف.۲. (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر در دو مصراع یا دو بیت چیزی را که مدح کرده ذم کند یا آنچه را که ذم کرده مدح بکند؛ تلطف، مانند این شعر: میکنم شکوه ز هجران و زوالش خواهم / که مرا بعد وصال آمد و گردید وبال ـ هجر را باز کنم شکر و عزیزش دارم / که پس از هجر میسر شود البته وصال.
غماریدلغتنامه دهخداغمارید. [ غ َ ] (ع اِ) نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ). بمعنی مغارید است و آن جمع مُغرود بمعنی نوعی قارچ است . (از اقرب الموارد). رجوع به مغرود و مغارید شود.
مغرودلغتنامه دهخدامغرود. [ م ُ ] (ع اِ) نوعی از سماروغ . ج ، مغارید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قسمی کماة. (بحر الجواهر). اسم نوعی از فُطر است . (مخزن الادویه ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.