مغبون کردن

مترادف

۱. زیان زدن، ضرر زدن، زیاندیده کردن، خسارتدیدن
۲. گول زدن

جست‌وجوی دقیق

مغبون کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

gull, overcharge, shortchange, stick, sting, surcharge, trick

مغبون کردن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. زیان زدن، ضرر زدن، زیاندیده کردن، خسارتدیدن ۲. گول زدن

جست‌وجوی هم‌آوا

مغبون

مغبون .[ م َ ] (ع ص ) فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریب خورده و فریفته شده وگول خورده و بیشتر در معامله گویند. الحدیث : المغبون لامحمود و لامأجور. (ناظم الاطباء). فریب خورده در بیع. (از اقرب الموارد). زیان دیده . زیان کشیده . زیان زده

مغبون

فرهنگ فارسی عمید

گول‌خورده در معامله؛ فریب‌خورده در خریدوفروش.

مغبون

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) فریب خورده در خرید و فروش .

مغبون

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. زیاندیده، زیانکار ۲. غبندار، فریبخورده، گولخورده ≠ راضی

مغبون کننده

دیکشنری فارسی به انگلیسی

gouger

جست‌وجوی مشابه

مغبون کردن (خودمانی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

clip

مغبون کردن (عامیانه)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

diddle, gouge

جست‌وجوی متن

تو پاچه رفتن

گویش تهرانی

مغبون شدن

زیانکار

فرهنگ مترادف و متضاد

متضرر، مغبون

مغبونی

لغت‌نامه دهخدا

مغبونی . [ م َ ] (حامص ) مغبون شدن . حالت و چگونگی مغبون . زیان دیدگی . فریب خوردگی در معامله و جز آن : اکنون ز مفلسی چه نوی چندین بردرد مانی و غم مغبونی . ناصرخسرو.و رجوع به مغبون شود.