برهمکنش مُغَذیـ مُغَذیnutrient-nutrient interactionواژههای مصوب فرهنگستانبرهمکنش دو یا چند مادۀ غذایی در بدن که ممکن است تأثیر مواد مغذی را کاهش دهد یا عوارض جانبی در پی داشته باشد
مغدیلغتنامه دهخدامغدی . [ م َ دا ] (ع اِ) جای آمد شد کردن در پگاه . (ناظم الاطباء). || فلان ماترک من ابیه مغدی و لامراحاً؛ یعنی فلان در همه چیز مشابه به پدر خود است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغذیلغتنامه دهخدامغذی . [ م ُ غ َذْ ذی ] (ع ص ) غذادهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغذیه شود. || پرورنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در تداول فارسی امروز، دارای مواد غذائی . آنچه خاصیت غذایی فراوان داشته باشد.
مغضیلغتنامه دهخدامغضی . [ م ُ ] (ع ص ) لیل مغض ؛ شب تاریک (لغة قلیلة). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فلان مغض لهذا الأمر؛ یعنی فلان نسبت به این کار کراهت دارد. (از اقرب الموارد).
مغذیلغتنامه دهخدامغذی . [ م ُ غ َذْ ذی ] (ع ص ) غذادهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغذیه شود. || پرورنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || در تداول فارسی امروز، دارای مواد غذائی . آنچه خاصیت غذایی فراوان داشته باشد.
مغذیفرهنگ فارسی معین(مُ غَ ذّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - چیزی که دارای مواد غذایی باشد. 2 - غذا دهنده . 3 - دارای ارزش غذایی .