مغروریلغتنامه دهخدامغروری . [ م َ ](حامص ) خودپسندی . گستاخی و خودبینی . تکبر و نخوت . (از ناظم الاطباء). مغرور بودن . برتنی . مقابل افتادگی و فروتنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز مغروری کلاه از سر شود دورمبادا کس به زور خویش مغرور. نظام
مغرورلغتنامه دهخدامغرور. [ م َ ] (ع ص ) فریفته . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گول خورده و فریفته شده . (ناظم الاطباء) : تو مغرور خویشی ندانی همی که جمشید را نیست زینها غمی . فردوسی .نشاید شد به جاه و م
کبرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت، ۲. نی، ≠ افتادگی
غرگیلغتنامه دهخداغرگی . [ غ َرْ رَ / رِ ] (حامص ) گستاخی و مغروری و خودبینی و تکبر. (ناظم الاطباء). ترکیبی است از غرة و یاء مصدری ، و غرة خود مصدر است به معنی گول زدن و حریص کردن کسی به باطل . این ترکیب از نوع افزودن یاء مصدری به مصدر عربی است که در زبان فارس
در بستنلغتنامه دهخدادر بستن . [ دَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پیش کردن در. بستن در. (ناظم الاطباء). ارتاج . ازلاج . اغلاق . (از منتهی الارب ) (دهار). ایصاد. (دهار) (المصادر زوزنی ). غلق : دارالشّفای تو بنبسته ست در هنوزتا درد معصیت به تدارک دوا کنیم . <p class="auth
افتادگیلغتنامه دهخداافتادگی . [ اُ دَ / دِ ] (حامص ) فروتنی . (ناظم الاطباء). تواضع و انکسار. (آنندراج ). فروتنی و تواضع. (از مؤید). خضوع . بی شرارتی . صفت افتادن . (یادداشت بخط مؤلف ). پشت خم دادن ، پشت خم کردن ، پشت دوتا کردن ، تواضع کردن ، انکساری ، از مترا