مفتخوارلغتنامه دهخدامفتخوار. [ م ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) کسی که بی زحمت می خورد. (ناظم الاطباء). آنکه بدون رنج و کوشش از نتیجه ٔ سعی و عمل دیگران بهره برد.و رجوع به مفتخور و ترکیب مفت خوردن ذیل مفت شود.
مفتخواریلغتنامه دهخدامفتخواری . [ م ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و صفت مفتخوار. و رجوع به مفتخوار و مفتخوری شود.
مفتخورلغتنامه دهخدامفتخور.[ م ُ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) آدم بیکار و تن پرور و طفیلی . کسی که برای تأمین زندگی خود، هوار این و آن می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). که بی خدمتی و کاری معاش گذراند. که بی تحمل رنج کاری متنعم ازنعمتی است . (یادداشت به خط
مفتخواریلغتنامه دهخدامفتخواری . [ م ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و صفت مفتخوار. و رجوع به مفتخوار و مفتخوری شود.
دنکاسهلغتنامه دهخدادنکاسه . [ دَ س َ / س ِ ] (ص ) مغموم و مهموم و دلتنگ . || بدبخت . || طفیلی و مفتخوار. (ناظم الاطباء).
مفتخواریلغتنامه دهخدامفتخواری . [ م ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و صفت مفتخوار. و رجوع به مفتخوار و مفتخوری شود.