مفرقةلغتنامه دهخدامفرقة. [ م َ رِ ق َ ] (ع اِ) جایی که دو راه از هم جدا می شودو دوراهه . (ناظم الاطباء). سر دوراهه . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به مَفرَق یا مَفرِق شود.
مفرکحلغتنامه دهخدامفرکح . [ م ُ ف َ ک َ ] (ع ص ) فِرکاح . (منتهی الارب ). آنکه دو طرف سرین او مرتفع و دبر وی برآمده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرکةلغتنامه دهخدامفرکة. [ م ُ ف َرْ رَ ک َ ] (ع ص ) امراءة مفرکة؛ زن دشمن داشته ٔ مردان . (منتهی الارب ). زنی که مردان وی را دشمن دارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرقعاتدیکشنری عربی به فارسیشاه بلوط اروپايي , رنگ خرمايي مايل بقرمز , درجزيره دورافتاده ياجاهاي مشابهي رها شدن يا گير افتادن
مفرقعاتدیکشنری عربی به فارسیشاه بلوط اروپايي , رنگ خرمايي مايل بقرمز , درجزيره دورافتاده ياجاهاي مشابهي رها شدن يا گير افتادن