خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفلح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفلح
/mofleh/
معنی
رستگار؛ پیروز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیروز، رستگار، سعادتمند، ناجح
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفلح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mofleh رستگار؛ پیروز.
-
مفلح
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، رستگار، سعادتمند، ناجح
-
مفلح
فرهنگ نامها
(تلفظ: mofleh) (عربی) رستگار ، پیروز .
-
مفلح
لغتنامه دهخدا
مفلح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) رستگار. (دهار). نیکبخت . (مهذب الاسماء). پیروزی یابنده و رستگار. (آنندراج ). رستگار و پیروزمند. (ناظم الاطباء). ج ، مفلحین : فأمّا من تاب و آمن و عمل صالحاً فعسی ̍ أن یکون من المفلحین . (قرآن 67/28).می گزندش تا ز ادب آنجا ...
-
مفلح
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) (اِ فا.) رستگار.
-
واژههای مشابه
-
مفلح شدن
واژگان مترادف و متضاد
پیروزشدن، فلاح یافتن، رستگار شدن، سعادتمند شدن
-
مفلح اصفهانی
لغتنامه دهخدا
مفلح اصفهانی . [ م ُ ل ِ ح ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از شاعران مقدم بر تألیف آتشکده ٔ آذر است . لطفعلی بیگ آذر بیگدلی آرد: از حسب و نسب او چیزی معلوم نشد. این یک شعر از او به نظر رسید:بهشت آنجاست کآزاری نباشدکسی را با کسی کاری نباشد .و رجوع به قاموس الاعلام...
-
مفلح ترک
لغتنامه دهخدا
مفلح ترک . [ م ُل ِ ح ِ ت ُ ] (اِخ ) از امرای بنی عباس در قرن سوم هجری (مقتول به سال 258 هَ . ق .) است . به سال 254 هَ . ق . به قم حمله کرد و جمع کثیری از مردم آنجا را کشت ودر سال 255 به طبرستان با حسن بن زیدبن علوی جنگید واو را شکست داد. وی در جنگ ب...
-
مفلح صیمری
لغتنامه دهخدا
مفلح صیمری . [ م ُ ل ِ ح ِ ص َ م َ ] (اِخ ) رجوع به صیمری مفلح بن حسین و الذریعه ج 3 ص 335 و فهرست کتابخانه ٔ مدرسه سپهسالار ج 2 ص 281 شود.
-
ابن مفلح
لغتنامه دهخدا
ابن مفلح . [ اِ ن ُ م ُ ل ِ ] (اِخ ) ظهیرالدین ابواسحاق ابراهیم بن نورالدین علی بن عبدالعالی عاملی میسی فقیه ، شیعی ، از علمای دولت شاه طهماسب صفوی . او بحسن خط معروف بوده است و فرزند او عبدالکریم و نبه ٔ اوشیخ لطف اﷲ متوفی به 1032 هَ . ق . هر یک از ...
-
جستوجو در متن
-
رستگار
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، رستار، سعادتمند، مفلح
-
مفلحی
لغتنامه دهخدا
مفلحی . [ م ُ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مفلح که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
-
ابراهیم میسی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم میسی . [ اِ م ِ می ] (اِخ ) رجوع به ابن مفلح شود.