مفنگیلغتنامه دهخدامفنگی . [ م ُ ف َ ] (ص )مردنی و لاغر. ضعیف و آسیب پذیر. آماده و مستعد ابتلا به بیماریهای گوناگون . این صفت بیشتر برای انسان و به ندرت درباره ٔ حیوانات به کار می رود و ظاهراً آن را برای موجودات بیجان ابداً استعمال نمی کنند. (فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
مفنگیفرهنگ فارسی معین(مُ فَ) (ص نسب .) (عا.) 1 - کسی که آب بینی وی دایماً روان باشد. 2 - ضعیف و مردنی .
مفنیلغتنامه دهخدامفنی . [ م ُ ] (ع ص ) سپری و نیست گرداننده . (آنندراج ). مهلک . مخرب . مفسد. ویران کننده . (از ناظم الاطباء). فانی کننده . نابودکننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به افناء شود.
بکشواژهنامه آزاد (بو- کو- ش) خاموش کن بِکَشْ:(bekash) در [[گویش گنابادی]] یعنی کاری ، اهل کار ، معتاد ، مفنگی ، جاکش ، قواد ، به سرعت || بِکِشْ:(bekesh) در [[گویش گنابادی]] یعنی کنار بگیر ، پایین بیار ، در بیار (لباس یا وسیله ای) ، دود کن ، مصرف کن ( افیون و دخانیات) ، به طرف خودت بکش