مقبولیلغتنامه دهخدامقبولی . [ م َ ] (حامص ) پسندیدگی و شایستگی . مطبوعی و محبوبی . (از ناظم الاطباء) : به سرسبزی صبح آراسته به مقبولی نزل ناخواسته . نظامی .رای هندی را ندیمی بود هنرپرور... که از مقبولی و به نشینی چون انسان العین در ه
مقبوللغتنامه دهخدامقبول . [ م َ ] (ع ص ) جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ مرقع. (از اقرب الموارد). || پذرفتارگردیده . (آنندراج ). پذیرفته شده . به اجابت رسیده . قبول شده .(از ناظم الاطباء). مورد قبول واقع شده : تویی مقبول و هم قابل
مقبولةلغتنامه دهخدامقبولة.[ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مقبول . ج ، مقبولات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مقبول و مقبولات شود.
مکبوللغتنامه دهخدامکبول . [ م َ ] (ع ص ) بندی و اسیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بندی و در قید کرده و محبوس و اسیر.(ناظم الاطباء). بند کرده و محبوس . (غیاث ) (از اقرب الموارد). مکبل . (محیطالمحیط). و رجوع به مکبل شود. || خیرک مکبول و ماعذرک مقبول ؛ در مورد شخص شوم و قلیل الخیر گفته می شود. (از
مقبولدیکشنری عربی به فارسیپذيرا , پذيرفتني , پسنديده , قابل قبول , مقبول , پذيرفته , قابل تصديق , روا , مجاز , باور کردني
مقبولیتلغتنامه دهخدامقبولیت . [ م َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، خوشگلی . زیبایی . || پسندیدگی و شایستگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقبول شود.- مقبولیت عامه ؛ مسلمیت و مطاعیت و مطبوعیت . (ناظم الاطباء).
وجاهتفرهنگ مترادف و متضاد۱. جمال، حسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، مقبولی ۲. پذیرشعام، مقبولیت، ≠ زشتی
مردودیلغتنامه دهخدامردودی . [ م َ ] (حامص ) مطرودی . رد شدن . مقابل مقبولی . مردود بودن یا مردود شدن . رجوع به مردود شود. || (ص نسبی ) مردود. از جمله ردشدگان .
مرغوبیلغتنامه دهخدامرغوبی . [ م َ ] (حامص ) حالت و کیفیت مرغوب . مرغوب بودن . پسندشدگی و شایستگی و مقبولی . همه کس پسندی . خوبی و اعلائی . (ناظم الاطباء). رجوع به مرغوب شود.
دل پسندیلغتنامه دهخدادل پسندی . [ دِ پ َ س َ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت دلپسند. مطبوعی . دلپذیری . مقبولی : خریدندش به چندان دلپسندی رساندندش به چرخ از سربلندی . نظامی .رجوع به دلپسندی شود.
مقبولیتلغتنامه دهخدامقبولیت . [ م َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، خوشگلی . زیبایی . || پسندیدگی و شایستگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقبول شود.- مقبولیت عامه ؛ مسلمیت و مطاعیت و مطبوعیت . (ناظم الاطباء).
نامقبولیلغتنامه دهخدانامقبولی . [ م َ ] (حامص مرکب )مقبول نبودن . نامقبول بودن . رجوع به نامقبول شود.