مقدارلغتنامه دهخدامقدار. [ م ِ ] (ع اِ) اندازه . ج ، مقادیر. (مهذب الاسماء) (دهار). اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندازه و قدر. (ناظم الاطباء) : اﷲ یعلم ماتحمل کل انثی و ماتغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن <span class="hl
مقدارفرهنگ فارسی عمید۱. اندازه.۲. پارهای از چیزی.۳. آنچه بهوسیلۀ آن قدر و اندازۀ چیزی بهدست آید از شماره، پیمانه، و جز آن.
gobsدیکشنری انگلیسی به فارسیگوب، مقدار بزرگ و زیاد، ملوان، خرخره، یک دهن غذا، تکه، تخته کف، کلوخه، دهان
فمدیکشنری عربی به فارسیتکه , تخته , تخته کف , کلوخه , مقدار بزرگ و زياد , يک دهن غذا , دهان , ملوان , دهانه , مصب , مدخل , بيان , صحبت , گفتن , دهنه زدن () , در دهان گذاشتن() , ادا و اصول در اوردن , لقمه , دهن پر , مقدار
معظملغتنامه دهخدامعظم . [ م ُ ظَ ] (ع ص ، اِ) بزرگ . کلان . عمده . (ناظم الاطباء). بزرگ داشته . بزرگ . عظیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و شعرا هرچه یافته اند از صلات معظم به بدیهه و حسب حال یافته اند. (چهارمقاله ص 57). قیصر...
مقدارلغتنامه دهخدامقدار. [ م ِ ] (ع اِ) اندازه . ج ، مقادیر. (مهذب الاسماء) (دهار). اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندازه و قدر. (ناظم الاطباء) : اﷲ یعلم ماتحمل کل انثی و ماتغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن <span class="hl
مقدارفرهنگ فارسی عمید۱. اندازه.۲. پارهای از چیزی.۳. آنچه بهوسیلۀ آن قدر و اندازۀ چیزی بهدست آید از شماره، پیمانه، و جز آن.
پیرمقدارلغتنامه دهخداپیرمقدار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 34هزارگزی شمال خاور کامیاران و 9هزارگزی شوسه ٔ کرمانشاه - سنندج . کوهستانی ، سردسیر. دارای 371</sp
مقدارلغتنامه دهخدامقدار. [ م ِ ] (ع اِ) اندازه . ج ، مقادیر. (مهذب الاسماء) (دهار). اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندازه و قدر. (ناظم الاطباء) : اﷲ یعلم ماتحمل کل انثی و ماتغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن <span class="hl
فلک مقدارلغتنامه دهخدافلک مقدار. [ ف َ ل َ م ِ ] (ص مرکب ) فلک سیر. فلک مرتبه . فلک محل : این ز خوی ، عالم ملک عصمت وآن ز ری ، عالم فلک مقدار.خاقانی .
بی مقدارلغتنامه دهخدابی مقدار. [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مقدار) بی وقار و سبکسر. (آنندراج ). بی قدر و بی رتبه . بدون شرف و اعتبار. بدون قدرت . بی مایه و فقیر. (ناظم الاطباء) : نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشیداگرچه منفعت ماه نیز بی مقدار. ب