مقدارلغتنامه دهخدامقدار. [ م ِ ] (ع اِ) اندازه . ج ، مقادیر. (مهذب الاسماء) (دهار). اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندازه و قدر. (ناظم الاطباء) : اﷲ یعلم ماتحمل کل انثی و ماتغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن <span class="hl
مقدارفرهنگ فارسی عمید۱. اندازه.۲. پارهای از چیزی.۳. آنچه بهوسیلۀ آن قدر و اندازۀ چیزی بهدست آید از شماره، پیمانه، و جز آن.
بهقدر کافیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بهقدر کافی، بهاندازۀ کافی، بهتعدادکافی، بهمقدار کافی، بهقدر کفایت آنقدر، آنقدر کهباید، بهمقدار لازم
سوءِتغذیۀ مزمنchronic malnutritionواژههای مصوب فرهنگستانکمبود طولانیمدت و جبرانناپذیر ویتامینها و مواد کانی در اوایل کودکی که حتی اگر در سالهای بعدی زندگی به مقدار کافی به بدن برسند، به سلامت فرد آسیب میرساند
کفافلغتنامه دهخداکفاف . [ ک َ ] (ع اِ) اندازه و مانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مثل و مقدار. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). اندازه . (غیاث اللغات ). || روزگذار از روزی و قوت که مستغنی گرداند و از خواست بازدارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنقدر معاش که ک
پروتوکسید دازتلغتنامه دهخداپروتوکسید دازت . [ پْرُ / پ ُ رُ تُک ْ زُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) گازی است بی رنگ و بی بوی ، سنگین تر از هوا که در آب به مقدار کم ودر الکل به مقدار بیشتر حل شود و در حرارت صفر درجه تحت فشار 30 آتمسفر تبدیل به
گرانوللغتنامه دهخداگرانول . [ گ ِ ] (فرانسوی ، اِ) حب های ریزی هستند به وزن 2 تا 5 سانتیگرم که محتوی آلکابوئیدها یا داروهائی است که مقدار استعمالشان خیلی کم و دقیق است . (بین یک دهم میلی گرم تا یک میلی گرم ). گرانولهای اسید ارس
مقدارلغتنامه دهخدامقدار. [ م ِ ] (ع اِ) اندازه . ج ، مقادیر. (مهذب الاسماء) (دهار). اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندازه و قدر. (ناظم الاطباء) : اﷲ یعلم ماتحمل کل انثی و ماتغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن <span class="hl
مقدارفرهنگ فارسی عمید۱. اندازه.۲. پارهای از چیزی.۳. آنچه بهوسیلۀ آن قدر و اندازۀ چیزی بهدست آید از شماره، پیمانه، و جز آن.
پیرمقدارلغتنامه دهخداپیرمقدار. [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج . واقع در 34هزارگزی شمال خاور کامیاران و 9هزارگزی شوسه ٔ کرمانشاه - سنندج . کوهستانی ، سردسیر. دارای 371</sp
مقدارلغتنامه دهخدامقدار. [ م ِ ] (ع اِ) اندازه . ج ، مقادیر. (مهذب الاسماء) (دهار). اندازه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندازه و قدر. (ناظم الاطباء) : اﷲ یعلم ماتحمل کل انثی و ماتغیض الارحام و ماتزداد و کل شی ٔ عنده بمقدار. (قرآن <span class="hl
فلک مقدارلغتنامه دهخدافلک مقدار. [ ف َ ل َ م ِ ] (ص مرکب ) فلک سیر. فلک مرتبه . فلک محل : این ز خوی ، عالم ملک عصمت وآن ز ری ، عالم فلک مقدار.خاقانی .
بی مقدارلغتنامه دهخدابی مقدار. [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مقدار) بی وقار و سبکسر. (آنندراج ). بی قدر و بی رتبه . بدون شرف و اعتبار. بدون قدرت . بی مایه و فقیر. (ناظم الاطباء) : نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشیداگرچه منفعت ماه نیز بی مقدار. ب