مقصدلغتنامه دهخدامقصد. [ م ُ ص َ ] (ع ص ) آن که بیمار شود و زود بمیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقصدلغتنامه دهخدامقصد. [ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ع ص ) مرد میانه جسم در فربهی و لاغری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجل مقصد و مقتصد؛ مردی نه تنومند و نه لاغر و کوچک اندام . (از اقرب الموارد).
مقصدلغتنامه دهخدامقصد. [ م َ ص ِ / م َ ص َ ] (ع اِ) جای قصد و به فتح صاد چنانکه شهرت دارد درست نباشد چرا که قصد یقصد از ضرب یضرب آمده است . (غیاث ) (آنندراج ). مکان قصد. ج ، مقاصد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). محل و موضع قصد و محل اراده . (ناظم الاطباء
مقسطلغتنامه دهخدامقسط. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) دادگر. (مهذب الاسماء) (دهار). عادل و دادگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). راست بخش . (السامی ) (مهذب الاسماء). ج ، مقسطین : فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا ان اﷲ یحب المقسطین . (قرآن 9/49). و ان حک
مکستلغتنامه دهخدامکست . [ م ِ ک َ ] (اِ) از توابع شکست باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آن-ندراج ) (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شکست باشد و اتباع و مرادف و مهمل شکست هم هست . (برهان ) : وی از آن چون چراغ پیشانی وی از آن زلفکی شکست مکست .رودکی (از فر
مقصدگاهلغتنامه دهخدامقصدگاه . [ م َ ص َ ] (اِ مرکب ) جایی که اراده ٔ رفتن به آن و یا ماندن در آن را می کنند. (ناظم الاطباء).
مقصدةلغتنامه دهخدامقصدة. [ م َ ص َ دَ ] (ع ص ) زن کلان جثه ٔ تمام خلقت معجب و خوش آیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن کلان جثه ٔ تمام خلقت شگفت آورنده و خوش آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن مایل به کوتاهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقصدةلغتنامه دهخدامقصدة. [ م ُ ق َص ْ ص َ دَ ] (ع اِ) داغی است مر گوشهای شتر را. (منتهی الارب ). یک قسم داغی که بر گوش شتر نهند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقصدیلغتنامه دهخدامقصدی . [ م َ ص َ ](اِخ ) از شاعران و طبیبان و از مردم ساوه بود.به قول مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن «درنظم ید بیضا می نمود و ازحذاقت طب رونق بازار مسیحی هم می افزود». از اوست :خواهم که کسی حال مرا پیش تو گویداما چه کنم بیکسم و هیچکسم نیست .و نیز:تو کاری کن که مردم آ
تحویل نقطهبهچندنقطهpoint-to-multipoint deliveryواژههای مصوب فرهنگستانتحویل داده از یک منبع به چند مقصد
مقصدگاهلغتنامه دهخدامقصدگاه . [ م َ ص َ ] (اِ مرکب ) جایی که اراده ٔ رفتن به آن و یا ماندن در آن را می کنند. (ناظم الاطباء).
مقصدةلغتنامه دهخدامقصدة. [ م َ ص َ دَ ] (ع ص ) زن کلان جثه ٔ تمام خلقت معجب و خوش آیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن کلان جثه ٔ تمام خلقت شگفت آورنده و خوش آیند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن مایل به کوتاهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقصدةلغتنامه دهخدامقصدة. [ م ُ ق َص ْ ص َ دَ ] (ع اِ) داغی است مر گوشهای شتر را. (منتهی الارب ). یک قسم داغی که بر گوش شتر نهند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقصدیلغتنامه دهخدامقصدی . [ م َ ص َ ](اِخ ) از شاعران و طبیبان و از مردم ساوه بود.به قول مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن «درنظم ید بیضا می نمود و ازحذاقت طب رونق بازار مسیحی هم می افزود». از اوست :خواهم که کسی حال مرا پیش تو گویداما چه کنم بیکسم و هیچکسم نیست .و نیز:تو کاری کن که مردم آ
رابطۀ مبدأ ـ مقصدsource-sinkواژههای مصوب فرهنگستانرابطۀ میان دو بخش یک سامانه یا دو اندام یک گیاه در فرایند فتوسنتز (photosynthesis) که در آن یک بخش در حکم تولیدکننده، یعنی مبدأ، عمل میکند و بخش دیگر در حکم محل تجمع یا مصرف، یعنی مقصد
اطلاعات مقصدdestination informationواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات عمومی و کاربردی دربارۀ مقصد که پاسخگوی نیاز مسافران است
جانشین مقصدdestination alternateواژههای مصوب فرهنگستانفرودگاه جانشین نشست در طرح پرواز که قبل از برخاستن هواپیما مشخص میشود