مقصولغتنامه دهخدامقصو. [ م َ ص ُوو ] (ع ص ) جمل مقصو؛ شتر بریده گوش . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شتری که کنار گوش وی اندکی بریده شده باشد. جمل مقصی نیز مانند آن است . (از اقرب الموارد). مقصوة. (ناظم الاطباء). و رجوع به همین کلمه شود.
مقشولغتنامه دهخدامقشو. [ م َ ش ُوو ] (ع ص ) پوست بازکرده و گویند عدس مقشو؛ ای مقشور و مَقشی ّ مانند آن است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست دورکرده . مقشور. (ناظم الاطباء).
مکسولغتنامه دهخدامکسو. [ م َ س ُوو ] (ع ص ) جامه پوشیده ٔ بالباس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مقشیلغتنامه دهخدامقشی . [ م َ شی ی ] (ع ص ) پوست بازکرده . مقشو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوست دورکرده وقشر برگرفته . (ناظم الاطباء). و رجوع به مقشو شود.
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیات است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 854 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 1).
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد واقع است و 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 9).
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 1).
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است و 146 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 9).
مقصورلغتنامه دهخدامقصور. [ م َ ] (ع ص ) کوتاه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مختصرشده و کاسته شده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء). || منحصر. مختص : امیر وی را بنواخت و گفت اعتماد فرزند و وزیر و لشکر برتو مقصور است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class
مقصیلغتنامه دهخدامقصی . [ م َ صی ی ] (ع ص ) شتر یا گوسپند بریده گوش . (ناظم الاطباء). جمل مقصو و مقصی ؛ شتری که کنار گوش او اندکی بریده شده باشد. (از اقرب الموارد). مقصی [ م ُ ق َص صا ] . (قطر المحیط). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
بریدهلغتنامه دهخدابریده . [ ب ُدَ / دِ ] (ن مف / نف ) مقطوع . قطعشده . (ناظم الاطباء). أجذّ. جَذیذ. جَزیز. صَریم . ضَنیک . قَطیل . مَجزوز. مَحذوذ. مَحذوف . مَشروص . مَصروم . مَفروض . مَفصول . مَقطول . مَمنون . مَنجوّ. موضَّع.
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیات است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 854 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 1).
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد واقع است و 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 9).
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 1).
مقصودآبادلغتنامه دهخدامقصودآباد. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار است و 146 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 9).
مقصورلغتنامه دهخدامقصور. [ م َ ] (ع ص ) کوتاه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مختصرشده و کاسته شده و بازداشته شده . (ناظم الاطباء). || منحصر. مختص : امیر وی را بنواخت و گفت اعتماد فرزند و وزیر و لشکر برتو مقصور است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <span class