مقضوضلغتنامه دهخدامقضوض . [ م َ ] (ع اِ) سنگریزه ٔ بزرگ . || (ص ) طعامی که در آن سنگریزه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مقدودلغتنامه دهخدامقدود. [ م َ ] (ع ص ) نیکوبالا. (مهذب الاسماء) (دهار). مرد باریک اندام . (ناظم الاطباء). || مبتلا به درد شکم . (از اقرب الموارد).
مقذوذلغتنامه دهخدامقذوذ. [ م َ ] (ع ص ) آراسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آراسته و زینت داده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیراسته موی . (ناظم الاطباء). || تیر پرنهاده . (از اقرب الموارد).
مکدودلغتنامه دهخدامکدود. [ م َ ] (ع ص ) کوفته و پاسپرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مغلوب . (اقرب الموارد).
مقدادلغتنامه دهخدامقداد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن حسین سیوری حلی اسدی از علما و متکلمین قرن هشتم هجری است . او راست : نهج المسترشدین فی اصول الدین و کنزالعرفان فی فقه القرآن و کتب دیگر. رجوع به روضات الجنات ص 666 شود.
مقدادلغتنامه دهخدامقداد. [ م ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن اسود (37 سال پیش از هجرت - 33 هَ . ق .). صحابی است بدری (منسوب به بدر) قدیم الاسلام و او ابوسعید مقدادبن عمروبن ثعلبةبن مالک بن ربیعة حلیف عبدیغوث زهری بود. بدان جهت او را زهر