مقعوصلغتنامه دهخدامقعوص . [ م َ ] (ع ص ) مبتلا به بیماری قعاص . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
مقحوزلغتنامه دهخدامقحوز. [ م َ ] (ع ص ) بازگردانیده شده . (ناظم الاطباء) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقعاصلغتنامه دهخدامقعاص . [ م ِ ] (ع ص ) شیر که زودبکشد شکار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِقْعَص . (اقرب الموارد).
مقعصلغتنامه دهخدامقعص . [ م ِ ع َ ] (ع ص ) شیری که زود بکشد شکار را. مقعاص . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقیعیسلغتنامه دهخدامقیعیس . [ م ُ ق َ ] (ع ص مصغر) مصغر مقعنسس به معنی سخت و درشت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصغیر مقعنسس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به مقعنسس شود.
مقیعسلغتنامه دهخدامقیعس . [ م ُ ق َ ع ِ ] (ع ص مصغر) مصغر مقعنسس یعنی سخت و درشت . (ناظم الاطباء). تصغیر مقعنسس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به مقعنسس شود.
مقعوصةلغتنامه دهخدامقعوصة. [ م َ ص َ ] (ع ص ) گوسفند قُعاص زده که بیماریی است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقعوص شود.
مقعوصةلغتنامه دهخدامقعوصة. [ م َ ص َ ] (ع ص ) گوسفند قُعاص زده که بیماریی است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مقعوص شود.