خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاقات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاقات
لغتنامه دهخدا
ملاقات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی . (ناظم الاطباء). ملاقاة : این احمد رافع را با عبدالجبارخوجانی دوستی بود بی ممالحتی و ملاقاتی که میان ایشان بوده بود. (قابوسنامه ). این خبر اشارت است به ملاقات دل...
-
واژههای همآوا
-
ملاقاة
لغتنامه دهخدا
ملاقاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ل ق ی ») کسی را دیدن . (تاج المصادربیهقی ) (دهار). دیدار کردن با کسی و نیز رسیدن آن را. لقاء. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). روبرو شدن و برخورد کردن با کسی . (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاقات شود.
-
ملاقعة
لغتنامه دهخدا
ملاقعة. [ م ُ ق َ ع َ ] (ع مص ) با هم سخن گفتن و چیرگی کردن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بونجار
لغتنامه دهخدا
بونجار. [ ] (اِ) میدان کارزار. || جای ملاقات . (آنندراج ).
-
دیداربینی
لغتنامه دهخدا
دیداربینی . (حامص مرکب ) ملاقات . || عشقبازی . (آنندراج ).
-
وعده جای
لغتنامه دهخدا
وعده جای . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای قرارداد. || محل ملاقات . میعاد. میعادگاه .
-
خوش برخوردن
لغتنامه دهخدا
خوش برخوردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوش ملاقات کردن . ملاقات و برخورد از روی بشاشت داشتن . نیک محضر بودن . مقابل بد برخوردن . (یادداشت مؤلف ).
-
خوش تعارف
لغتنامه دهخدا
خوش تعارف . [خوَش ْ / خُش ْ ت َ رُ ] (ص مرکب ) آنکه خوب آداب برخورد نگاه دارد. آنکه بوقت برخورد و ملاقات با حُسن وجه خوش رویی و ادب کند. خوش برخورد. نیک تعارف . خوش ملاقات .
-
بین الظهرین
لغتنامه دهخدا
بین الظهرین . [ ب َ نَظْ ظَ رَ ] (ع ق مرکب ) بین الظهرانین (بصیغه ٔ مثنی ): لقیته بین الظهرین ؛ او را در دو روز یا سه روز در روزها ملاقات کردم . (از اقرب الموارد) (از الصحاح )؛ او را در دو روز یا سه روز یا روزها ملاقات کردم .
-
ملاقا
لغتنامه دهخدا
ملاقا. [ م ُ ] (از ع ، اِمص )مخفف ملاقات : ملاقا چون کنی با عقل زیر پرده ٔ حسی نخست از پرده بیرون آی و پس رای ملاقا کن . سنائی (دیوان چ مصفا ص 262).و رجوع به ملاقات شود.
-
برخورد کردن
لغتنامه دهخدا
برخورد کردن . [ ب َ خوَر / خُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصادف کردن . ملاقات کردن . رجوع به برخورد و برخوردن شود.
-
جماش
لغتنامه دهخدا
جماش . [ ج َم ْ ما ] (مص ) ملاقات دوستان به پنهانی . (ناظم الاطباء). دوستان را در پنهانی دیدن . (برهان ).
-
غشاش
لغتنامه دهخدا
غشاش . [ غ َ ] (ع اِ) لقیته غشاشاً؛ بر شتاب ملاقات کردم او را یا نزد غروب آفتاب یا به وقت شب . (از اقرب الموارد). رجوع به غِشاش شود.