خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاقات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاقات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ملاقاة ] (مص م .) دیدن ، دیدار کردن .
-
جستوجو در متن
-
وعده گاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمر.) محل ملاقات ، میعاد.
-
ملتقی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) دیدار کننده ، ملاقات کننده .
-
ویزیت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - دیدار، بازدید. 2 - ملاقات بیمار از طرف پزشک .
-
برخورد
فرهنگ فارسی معین
(بَ خُ) (مص مر. اِمص .) 1 - به هم رسانیدن دو چیز، تصادم . 2 - به هم رسیدن دو کس ، تصادف ، ملاقات .
-
اهلاً و سهلاً
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ نْ وَ سَ لَ نْ) [ ع . ] (شب جم .) مرحبا، خوش آمدید (به عنوان تعارف هنگام ملاقات ).
-
لقیه
فرهنگ فارسی معین
(لُ یَ یا یِ) [ ع . لقیة ] (مص م .) 1 - یک بار دیدن . 2 - د یدار کردن ، ملاقات کردن .
-
ویزیتور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ملاقات کننده . 2 - نمایندة فروش شرکت ها جهت معرفی کالای تولید شده .
-
تلقی
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ قِّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آموختن . 2 - ملاقات کردن ، برخورد کردن . 3 - (اِمص .) فراگیری ، آموزشی . 4 - دیدار، برخوردن ، پذیرش .
-
عیادت
فرهنگ فارسی معین
(عِ یا عَ دَ) [ ع . عیادة ] 1 - (مص ل .) به احوال پرسی بیمار رفتن . 2 - (اِمص .) ملاقات و احوال پرسی .