ملانیلغتنامه دهخداملانی . [ م ُل ْ لا ] (اِ) مأخوذ از تازی ، زن ملا و زن آخوند و معلمه و زنی که داناو معلم باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُلاّ شود.
مالانگلغتنامه دهخدامالانگ . (اِخ ) شهری است در اندونزی که در جزیره ٔجاوه واقع است و 341500 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
ملونیلغتنامه دهخداملونی . [ م ُ ل َوْ وَ ] (حامص ) حالت و چگونگی ملون . رجوع به ملون شود.- ملونی کردن ؛ تغییر رنگ دادن . دگرگون شدن . تغییر حال دادن : گاه چو حال عاشقان صبح کند ملونی گه چو حلی دلبران مرغ کند نواگری .<p class="aut
ملنگلغتنامه دهخداملنگ . [ م َ ل َ ] (اِخ ) شهری است واقع در جزیره ٔ جاوه ازکشور اندونزی که 341000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
ملنگلغتنامه دهخداملنگ . [ م َ ل َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی است که در شهرستان زابل واقع است و 192 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
بملانیلغتنامه دهخدابملانی .[ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بملان ، که قریه ای است از قرای مرو در یک فرسخی شهر. (از الانساب سمعانی ).