ملحوظ شدن

مترادف

۱. لحاظشدن، منظور شدن، ملاحظه شدن، درنظر گرفتن
۲. دیدن، نگریستن

جست‌وجوی دقیق

ملحوظ شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. لحاظشدن، منظور شدن، ملاحظه شدن، درنظر گرفتن ۲. دیدن، نگریستن

جست‌وجوی هم‌آوا

ملحوظ

لغت‌نامه دهخدا

ملحوظ. [ م َ ] (ع ص ) به دنباله ٔ چشم نگریسته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مأخوذ ازتازی ، ملاحظه شده به طور تأمل و غوررسی و تعمق . || نگریسته شده از روی مهربانی و محبت و شفقت . (ناظم الاطباء) : اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ اس

ملهوز

لغت‌نامه دهخدا

ملهوز. [ م َل ْ ] (ع ص ) مرد استواراندام آگنده گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیاه سپیدموی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه مویهای وی سیاه سپید شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || داغ کرده بر تندی زیر بناگوش . (منتهی الارب )

ملحوظ

دیکشنری عربی به فارسی

قابل ملا حضه , برجسته

ملحوظ

فرهنگ فارسی عمید

۱. ملاحظه‌شده؛ دیده‌شده.۲. به‌دنبالۀ چشم نگریسته‌شده.

ملحوظ

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نگریسته شده ، دیده شده .

جست‌وجوی متن

قابل ملا حضه

دیکشنری فارسی به عربی

ملحوظ

تیز ونافذ

دیکشنری فارسی به عربی

غير ملحوظ

محیل

دیکشنری فارسی به عربی

غير ملحوظ , فطن , ماکر

مرموق

فرهنگ مترادف و متضاد

ملحوظ، منظور، نگریسته

ماهرانه

دیکشنری فارسی به عربی

ببراعة , بمهارة , غير ملحوظ , ماکر

جست‌وجوی هم‌آغاز

ملحوظ

لغت‌نامه دهخدا

ملحوظ. [ م َ ] (ع ص ) به دنباله ٔ چشم نگریسته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مأخوذ ازتازی ، ملاحظه شده به طور تأمل و غوررسی و تعمق . || نگریسته شده از روی مهربانی و محبت و شفقت . (ناظم الاطباء) : اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ اس

ملحوظ

دیکشنری عربی به فارسی

قابل ملا حضه , برجسته

ملحوظ

فرهنگ فارسی عمید

۱. ملاحظه‌شده؛ دیده‌شده.۲. به‌دنبالۀ چشم نگریسته‌شده.

ملحوظ

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نگریسته شده ، دیده شده .

ملحوظ

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. لحاظ، مدنظر، منظور ۲. ملاحظهشده، لحاظشده

جست‌وجوی هم‌قافیه

ملحوظ

لغت‌نامه دهخدا

ملحوظ. [ م َ ] (ع ص ) به دنباله ٔ چشم نگریسته شده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مأخوذ ازتازی ، ملاحظه شده به طور تأمل و غوررسی و تعمق . || نگریسته شده از روی مهربانی و محبت و شفقت . (ناظم الاطباء) : اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ اس

ناملحوظ

لغت‌نامه دهخدا

ناملحوظ. [ م َ ] (ص مرکب ) ملاحظه ناشده . دیده ناشده . مورد دقت قرار ناگرفته .

ملحوظ

دیکشنری عربی به فارسی

قابل ملا حضه , برجسته

غير ملحوظ

دیکشنری عربی به فارسی

زيرک , محيل , ماهرانه , دقيق , لطيف , تيز ونافذ

ملحوظ

فرهنگ فارسی عمید

۱. ملاحظه‌شده؛ دیده‌شده.۲. به‌دنبالۀ چشم نگریسته‌شده.

ترجمه مقاله