ملکیةلغتنامه دهخداملکیة. [ م َ ل َ کی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث مَلَکی . (اقرب الموارد). رجوع به ملکی شود.
مچلکهلغتنامه دهخدامچلکه . [ م ُ چ َ ک َ ] (ترکی ، اِ) لفظی است ترکی به معنی عهدنامه . (آنندراج ). و رجوع به مچلکا شود.
میلکهلغتنامه دهخدامیلکه . [ ک َ ](اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 20 هزارگزی جنوب کوزران با 250 تن سکنه . آب آن از چاه و چشمه و راه آن مالرو است . در سه محل به نامهای میلکه بوچان ، شیرخان و باقر به فاص
ملئکةلغتنامه دهخداملئکة. [ م َ لا ءِ ک َ ] (ع اِ) «ملائکة» را چنین نیز نویسند. (از اقرب الموارد). رجوع به ملائکة شود.
ملقحلغتنامه دهخداملقح . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) گشن . ج ، ملاقح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گشن می دهد خرمابن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به القاح شود.
ملکيةدیکشنری عربی به فارسیخلع يد , سلب مالکيت , مالکيت , دارندگي , تصرف , دارايي , ثروت , يد تسلط , خاصيت , ويژگي , ولک