ممجرلغتنامه دهخداممجر. [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) زنی که از گرانی بار شکم برخاستن نتواند. (منتهی الارب ). ممجرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ممجارلغتنامه دهخداممجار. [ م ِ ] (ع ص ) گوسپند خوی کرده کلان شدن بچه را در شکمش . (منتهی الارب ). گوسفند معتاد به کلانی بچه در شکم . (از شرح قاموس ).
ممجرةلغتنامه دهخداممجرة. [ م ُ ج ِرَ ] (ع ص ) ستوری که از بارداری گرفتار رنج باشد. (ناظم الاطباء). ممجر. (آنندراج ). رجوع به ممجر شود. || سنة ممجرة؛ سالی که در آن بچه در شکم کلان گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
ممجرةلغتنامه دهخداممجرة. [ م ُ ج ِرَ ] (ع ص ) ستوری که از بارداری گرفتار رنج باشد. (ناظم الاطباء). ممجر. (آنندراج ). رجوع به ممجر شود. || سنة ممجرة؛ سالی که در آن بچه در شکم کلان گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).