ممسیلغتنامه دهخداممسی . [ م َ م َ ] (اِ) (در تداول عامه ) آلت زن . بیشتر در مقام اشاره به دختران خردسال به کار رود، هرگاه مقصود ناز دادن و به تحسین یاد کردن از آن باشد. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ممسیلغتنامه دهخداممسی . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه در شب می آید و آنکه در شبانگاه کاری می کند. (ناظم الاطباء).
ممسیلغتنامه دهخداممسی . [ م ُ سا ] (ع اِ) جای شبانگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) || صومعه ٔ راهب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ممسیلغتنامه دهخداممسی . [م ُ سا ] (ع مص ) شبانگاه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). الحمدﷲ ممسانا و مصبحنا بالخیر صبحنا ربی و مسانا. (منتهی الارب ).
ممشیلغتنامه دهخداممشی . [ م َ شا ] (ع مص ) رفتار. مشی . سیر کردن . (ناظم الاطباء). رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) راه . (مهذب الاسماء). مَمضی . (مهذب الاسماء).
ممشیلغتنامه دهخداممشی . [م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوادکوه شهرستان شاهی با 350 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ظریبلغتنامه دهخداظریب . [ ظَ ] (اِخ ) نام موضعی که قبیله ٔ طی ّ پیش از فرودآمدن به جبلین درآنجا سکونت داشته اند. معبدبن قرط گوید : الایا عین جودی بالصبیب و بکّی ان بکیت بنی عجیب و کانوا اِخوة لبنی عداءففرق بینهم یوم عصیب فقد ترکوا منازلهم و بادوا<br
مصبحلغتنامه دهخدامصبح . [ م ُ ب َ ] (ع مص ) صبح کردن و بامداد کردن ، چنانکه گویند: امسینا ممسی ؛ یعنی شام کردیم . (ناظم الاطباء). بامداد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || جای بامدادی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جای صبح کردن : قال الح
طوالةلغتنامه دهخداطوالة. [ طُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . || چاهی است . (منتهی الارب ). موضعی است ببرقان و درآن چاهی است . قال ثعلب فی قول الحطیئة : و فی کل ممسی لیلة و معرس خیال یوافی الرکب من ام معبدفحیاک ودّ ما هداک لفتیةو خوص باعلی ذی طوالة هجّد.نصر
ابیضلغتنامه دهخداابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) یاابیض المدائن یا قصر ابیض . نامی است که عرب بقصر ساسانیان در مدائن داده اند. یاقوت گوید: او یکی از عجائب دنیا و تا زمان مکتفی برپای بود و این همان قصر است که بحتری شاعر عرب آنرا بدین گونه وصف کرده است :و لقد رابنی بنوبن عمی -بعد لین من جانبیه
طاق کسریلغتنامه دهخداطاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به عقیده ٔ هرتسلفد از بناهای