ممضالغتنامه دهخداممضا. [ م ُ ] (ع ص ) امضاشده و تصدیق شده و رقم شده . (ناظم الاطباء). ممضی . رجوع به ممضی شود.- ممضا داشتن ؛مورد موافقت و مصدق و قابل قبول تلقی کردن و پذیرفتن .
ممضولغتنامه دهخداممضو. [ م َ ض ُوو ] (ع ص ) امر ممضو علیه ؛ امری که درآیند در آن . (منتهی الارب ). امر ممضو علیه و فیه ؛ کاری که در وی درآیند و کاری که به چستی و چالاکی تدبیر آن کنند و کاری که شایسته و سزاوار اجرا بود. (ناظم الاطباء).
میمذیلغتنامه دهخدامیمذی . [ م َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به میمذ که ناحیتی است به حدود آذرباذگان . رجوع به میمذ شود.