مناوشلغتنامه دهخدامناوش . [ ] (ع ص ) منویش . بنفش . رنگ ارغوانی برکشیده بر روی آبی پررنگ . (از دزی ج 2 ص 617).
میناوشلغتنامه دهخدامیناوش . [ وَ ] (ص مرکب ) جلاداده و صیقل شده . || شبیه به مینا کرده شده . (ناظم الاطباء). شبیه به شیشه ٔ کبود : کشیده عمود آن شتابنده روداز آن کوه میناوش آمد فرود. نظامی (اقبالنامه چ وحید ص 177</
منؤوجلغتنامه دهخدامنؤوج . [ م َ ] (ع ص ) حدیث منؤوج کمفعول ؛ سخن پیچیده ومعطوف . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اسم مفعول است و حدیث منؤوج حدیثی است که بعض آن به بعض دیگر معطوف باشد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد).
مانائوسلغتنامه دهخدامانائوس . (اِخ ) بندر و شهری است در کشور برزیل که در کنارمصب رود ریونگرو و رود آمازون واقع است و 175300 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
مینوشلغتنامه دهخدامینوش . [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) می نوشنده . نوشنده ٔ می : هوش نگذاشت به سر آن لب مینوش مرابا چنان هوش ربائی چه کند هوش مرا.صائب (از آنندراج ).
مناوشاتلغتنامه دهخدامناوشات . [ م ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ مناوشة : میان او و... به کرات مناوشات رفته و حربهای عظیم قایم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416). رجوع به مناوشة و مناوشت شود.
مناوشتلغتنامه دهخدامناوشت . [ م ُ وَ / وِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) مناوشة. نزدیک شدن در جنگ به یکدیگر و در هم آویختن : زمانی به مناوشت و مهارشت بایستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <span class="hl" dir=
مناوشةلغتنامه دهخدامناوشة. [ م ُ وَ ش َ ] (ع مص ) همدیگر را گرفتن و نزدیک شدن در کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناوشت شود.
منویشلغتنامه دهخدامنویش . [ م َن ْ ] (ع اِ) مناوش . بنفش تیره . بنفش کبود. بنفسج . رنگ ارغوانی متمایل به رنگ آبی تیره . (از دزی ج 2 ص 617 و 619).
مناوشاتلغتنامه دهخدامناوشات . [ م ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ مناوشة : میان او و... به کرات مناوشات رفته و حربهای عظیم قایم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 416). رجوع به مناوشة و مناوشت شود.
مناوشتلغتنامه دهخدامناوشت . [ م ُ وَ / وِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) مناوشة. نزدیک شدن در جنگ به یکدیگر و در هم آویختن : زمانی به مناوشت و مهارشت بایستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <span class="hl" dir=
مناوشةلغتنامه دهخدامناوشة. [ م ُ وَ ش َ ] (ع مص ) همدیگر را گرفتن و نزدیک شدن در کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناوشت شود.