بیرون فرستادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بیرون دادن، فرستادن، پاشیدن، افشاندن، فشاندن، ریختن، نثار کردن، تکاندن، تکانیدن، تکان دادن، منتشرکردن پرتو افشاندن، افکندن، تشعشع کردن دمیدن، دود دادن بخار دادن، متصاعد کردن، دود کردن، تبخیر کردن ریختن، پس دادن، نشت کردن، تراوش کردن بهبیرون جریان یافتن، سَر رفتن بیرون دادن [مدفوع]
تجریسلغتنامه دهخداتجریس . [ ت َ ] (ع مص ) محکم رای گردانیدن . (زوزنی ). محکم رای کردن . || آزمودن . || آزموده کاری . || حاکم گردانیدن کسی را در مال خویش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آواز دردادن کسی را. (از اقرب الموارد). || شنوانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطبا
تسمعةلغتنامه دهخداتسمعة.[ ت َ م ِ ع َ ] (ع مص ) تسمیع. (منتهی الارب ). تشبیع کردن و تشهیر نمودن و منتشرکردن ذکر کسی . || شنوانیدن آواز کسی را. || برداشتن گمنامی از کسی . (ناظم الاطباء).و رجوع به تسمیع در همین لغت نامه شود. || (ع اِ) شنوایی . فعلته تسمعتک و تسمعة لک یعنی کردم آنرا تا بشنوی . (م