منتصرلغتنامه دهخدامنتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) الکومی . رجوع به یوسف بن محمد المستنصر (یا المنتصر) شود.
منتصرلغتنامه دهخدامنتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) بیست و دومین از امرای بنی مرین در مراکش (786 - 788 هَ . ق .). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
منتصرلغتنامه دهخدامنتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) دادستاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پیروز و غالب و چیره بر دشمن . || آزادشده و آنکه خویشتن را آزاد می کند. (ناظم الاطباء).
منتشرلغتنامه دهخدامنتشر. [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) پراکنده . (غیاث ) (آنندراج ). پراکنده گشته و گسترده شده . پراکنده و پاشیده و افشان . (از ناظم الاطباء). پراکنده . پریشان . متفرق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خشعاً أبصارهم یخرجون من الأجداث کأنهم جراد منتشر. (قرآن <s
منتشرفرهنگ فارسی معین(مُ تَ ش ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فاش ، شایع . 2 - پراکنده ، پاشیده . 3 - انتشار یافته .
منتصر عباسیلغتنامه دهخدامنتصر عباسی . [ م ُ ت َ ص ِ رِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن جعفر المتوکل . یازدهمین خلیفه ٔ عباسی که پس از کشتن پدر، شش ماه بیش خلافت نکرد و در سال 247 هَ . ق . وفات نمود. (از ناظم الاطباء). رجوع به محمدبن جعفر (المتوکل علی اﷲ) و تاریخ گ
حسین آباد منتصرلغتنامه دهخداحسین آباد منتصر. [ ح ُ س ِ دِ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) دهی است جزءدهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 20هزارگزی جنوب خاور ورامین و سه هزارگزی راه جوادآباد. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی سردسیر. دارای 364
علی آباد منتصرلغتنامه دهخداعلی آباد منتصر. [ ع َ دِ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری ورامین ومتصل به راه شوسه ٔ فرعی کبیرآباد. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و <span class="hl" dir="l
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منتصر. علی بن محمدبن منتصر طرابلسی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن منتصر. رجوع به علی طرابلسی (ابن محمدبن منتصر...) شود.
منتصر عباسیلغتنامه دهخدامنتصر عباسی . [ م ُ ت َ ص ِ رِ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن جعفر المتوکل . یازدهمین خلیفه ٔ عباسی که پس از کشتن پدر، شش ماه بیش خلافت نکرد و در سال 247 هَ . ق . وفات نمود. (از ناظم الاطباء). رجوع به محمدبن جعفر (المتوکل علی اﷲ) و تاریخ گ
داود المنتصرلغتنامه دهخداداود المنتصر. [ وو دُل ْ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) هفدهمین ازائمه ٔ رسی است در سعدای یمن حدود سال 680 هَ . ق .
حسین آباد منتصرلغتنامه دهخداحسین آباد منتصر. [ ح ُ س ِ دِ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) دهی است جزءدهستان بهنام عرب بخش ورامین شهرستان تهران . واقع در 20هزارگزی جنوب خاور ورامین و سه هزارگزی راه جوادآباد. ناحیه ای است واقع در جلگه ولی سردسیر. دارای 364
ابوالمنتصرلغتنامه دهخداابوالمنتصر. [ اَ بُل ْ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) ارسلان بن علی . هفتمین از سلاطین ایلک خانیه ٔ ترکستان (در اوائل قرن پنجم ) پس ازشرف الدین طغان بن علی و او معروف به ارسلان خان اول است . رجوع به ارسلان خان ... و رجوع به آل افراسیاب شود.
علی آباد منتصرلغتنامه دهخداعلی آباد منتصر. [ ع َ دِ م ُ ت َ ص ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری ورامین ومتصل به راه شوسه ٔ فرعی کبیرآباد. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و <span class="hl" dir="l