منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
منتقل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جابهجا کردن، انتقال دادن، نقلمکان دادن ۲. بردن ۳. رساندن، ابلاغ کردن ≠ منتقل شدن
منتقل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جابهجا کردن، انتقال دادن، نقلمکان دادن ۲. بردن ۳. رساندن، ابلاغ کردن ≠ منتقل شدن
دادههای رساندهtransferred dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که از جایی به جای دیگر منتقل شده باشد