منتقللغتنامه دهخدامنتقل . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) از جایی به جایی رونده . (غیاث ) (آنندراج ). از جایی به جایی شونده . (ناظم الاطباء). نقل شونده . انتقال یابنده . جابجاشونده .- منتقل ٌالیه ؛ (اصطلاح فقه ) کسی که در عقد یا ایقاعی ، مالی به او منتقل می شود ناقل همان ما
طین منتقللغتنامه دهخداطین منتقل . [ ن ِ م ُ ت َ ؟ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) طین نیشابوری است . (فهرست مخزن الادویه ).
transportersدیکشنری انگلیسی به فارسیحمل کننده ها، ناقل، انتقال دهنده، منتقل کننده، ترابرگر، دستگاه ناقله
مرسلدیکشنری عربی به فارسیاعزام کننده , توزيع کننده امکانات , فرستنده , انتقال دهنده , منتقل کننده , فرا فرست
شخص حملکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ص حملکننده نامهبر، نامهرسان، پستچی، ارتباطات پستی حمال، باربر، گاریچی غلام، برده منتقلکننده قایقران، دریانورد راننده، سوار حمل، انتقال
منتقللغتنامه دهخدامنتقل . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) از جایی به جایی رونده . (غیاث ) (آنندراج ). از جایی به جایی شونده . (ناظم الاطباء). نقل شونده . انتقال یابنده . جابجاشونده .- منتقل ٌالیه ؛ (اصطلاح فقه ) کسی که در عقد یا ایقاعی ، مالی به او منتقل می شود ناقل همان ما
منتقللغتنامه دهخدامنتقل . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) از جایی به جایی رونده . (غیاث ) (آنندراج ). از جایی به جایی شونده . (ناظم الاطباء). نقل شونده . انتقال یابنده . جابجاشونده .- منتقل ٌالیه ؛ (اصطلاح فقه ) کسی که در عقد یا ایقاعی ، مالی به او منتقل می شود ناقل همان ما
طین منتقللغتنامه دهخداطین منتقل . [ ن ِ م ُ ت َ ؟ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) طین نیشابوری است . (فهرست مخزن الادویه ).