منت گذاشتنفرهنگ فارسی معین( ~. تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) احسان و نیکویی در حق کسی را به یادش آوردن و به رخش کشیدن .
منت گذاشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. منت نهادن، به رخ کشیدن ۲. لطف کردن، محبت کردن، نیکی کردن، احسان کردن ≠ منتپذیرفتن
چمندلغتنامه دهخداچمند. [ چ َ م َ ] (ص ) اسب کندرفتار و کاهل را گویند. (برهان ). اسب جمام کندرفتار. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). اسب کندرفتار. (ناظم الاطباء). اسب کاهل چابک خوار که جنبان نبود. (شرفنامه ٔ منیری ). جمند. و رجوع به جمند شود. || مردم کاهل و تنبل و هیچ کاره را نیز گفته اند. (برهان
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م َ ] (ع اِ) به اسپانیائی «مانتو» . ج ، مُنوت . مانتو . و نیز به اسپانیائی «مانتا» . روپوش تختخواب (روتختی ) لباس کرکی با موهای بلند. «مانتا دو کاما» پوششی که بر روی اسبان نهند. و در غرناطه : منتات للخیل . (از دزی ج 2 ص <span class="h
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م ِن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) منة. شماره ٔ احسان و نیکوییهایی که درباره ٔکسی کرده و بار نعمت بر آن کس نهاده و وی را مرهون احسان خود دانسته . (ناظم الاطباء). نکویی و احسان کردن با کسی و در صراح نوشته که منت نعمت دادن و بیان کردن نیکی خویش بر کسی و در بعض کتب نوشته که شمار
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م ُن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) مُنَّة. قوت و توانایی : در ره شرع و فرض و سنت خویش مِنت حق شمر نه مُنت خویش . سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 77).رجوع به مُنَّة شود.
تحقیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کوچک شمردن، خوارشمردن▲، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزتکردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانتکردن، بی ادب بودن، احترام نگذاشتن، رسوا کردن شرمسار کردن، خجالتزدهکردن، منت گذاشتن، سَبُک داشتن▲
منفرهنگ فارسی معین(مَ نّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) نیکویی کردن دربارة کسی . 2 - بخشش نمودن و سپس منت گذاشتن . 3 - (اِمص .) منت .
سَبُک داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات اشتن، کوچک شمردن، احترامنگذاشتن، کم گرفتن، بی قدر دانستن، دست کم گرفتن سرسری از چیزی گذشتن منت گذاشتن بدگویی کردن
تحقیر کردن 922فرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، کوچک شمردن، خوارشمردن، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزت کردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانت کردن، بیادببودن، احترام نگذاشتن، رسواکردن
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م َ ] (ع اِ) به اسپانیائی «مانتو» . ج ، مُنوت . مانتو . و نیز به اسپانیائی «مانتا» . روپوش تختخواب (روتختی ) لباس کرکی با موهای بلند. «مانتا دو کاما» پوششی که بر روی اسبان نهند. و در غرناطه : منتات للخیل . (از دزی ج 2 ص <span class="h
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م ِن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) منة. شماره ٔ احسان و نیکوییهایی که درباره ٔکسی کرده و بار نعمت بر آن کس نهاده و وی را مرهون احسان خود دانسته . (ناظم الاطباء). نکویی و احسان کردن با کسی و در صراح نوشته که منت نعمت دادن و بیان کردن نیکی خویش بر کسی و در بعض کتب نوشته که شمار
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م ُن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) مُنَّة. قوت و توانایی : در ره شرع و فرض و سنت خویش مِنت حق شمر نه مُنت خویش . سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 77).رجوع به مُنَّة شود.
منتفرهنگ فارسی عمید۱. نیکویی و احسانی را که شخص دربارۀ کسی کرده به یاد او آوردن و به رخ وی کشیدن.۲. [قدیمی] نیکویی؛ احسان.
پیرمنتلغتنامه دهخداپیرمنت . [ م ُ ] (اِخ ) نام ناحیت کوچکی واقع در والدک جزء هانور امروزی آلمان دارای کرسیی هم بنام پیرمنت . صاحب 2600 سکنه ، و بدآنجا آبهای گرم معدنی هست .
رمنتلغتنامه دهخدارمنت . [ رَ م ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه ٔ بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 3هزارگزی شرق بابل و 2هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بابل و شاهی . دشتی است معتدل و مرطوب و مالاریایی و دارای <span class="hl" dir=
رمیرمنتلغتنامه دهخدارمیرمنت . [ رُ م ُ ] (اِخ ) قصبه ای است از ایالت وژ واقع در فرانسه که در 20هزارگزی جنوب شرقی اپینال و ساحل چپ رودخانه ٔ موزل واقع است . جمعیت آن در حدود 7300 تن و دارای راه آهن و کارخانه های ریسندگی و بافندگی
میمنتلغتنامه دهخدامیمنت . [ م َ م َ ن َ ] (ع اِمص ) میمنة. برکت . (ناظم الاطباء) (غیاث ) (فرهنگ نظام ).سعادت . (ناظم الاطباء) (غیاث ). نیک بختی . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). بختیاری . (ناظم الاطباء). شگون نیک .(فرهنگ نظام ). مبارکی . فرخندگی . خجستگی . نعمت . خوش آغالی . خوش آغوری . خوش شگون
منتلغتنامه دهخدامنت . [ م َ ] (ع اِ) به اسپانیائی «مانتو» . ج ، مُنوت . مانتو . و نیز به اسپانیائی «مانتا» . روپوش تختخواب (روتختی ) لباس کرکی با موهای بلند. «مانتا دو کاما» پوششی که بر روی اسبان نهند. و در غرناطه : منتات للخیل . (از دزی ج 2 ص <span class="h