لغتنامه دهخدا
منثلم . [ م ُ ث َ ل ِ ] (ع ص ) رخنه دار و شکسته از آوند و شمشیر و جز آن . (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب ). ثلمه دار. رخنه شده . شکافته . رخنه یافته .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به انثلام شود.- منثلم شدن ؛ رخنه دار شدن . شکافته شدن . شکسته شد