منحتلغتنامه دهخدامنحت . [ م ِ ح َ ] (ع اِ) منحة. عطا و دهش : حکم او راست در راندن منحت و محنت . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 2). همه ٔ کراهیت رفاهیت شد و ترحت فرحت و عسر یسر و محنت منحت گشت . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span class="hl" dir="
منحطلغتنامه دهخدامنحط. [ م ُ ح َطط ] (ع ص ) انحطاطیافته . انحطاطیابنده . پست شونده . پست شده . به زیر آمده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : از مرتبه ٔ خویش منحط شود و به مراتب بهایم رسد یا فروتر از آن آید. (اخلاق ناصری ). || دوش نیکو. (منتهی الارب ): منکب منحط ؛ دوش بهترین دو
منعطلغتنامه دهخدامنعط. [ م ُ ع َطط ] (ع ص ) ثوب منعط؛ جامه ٔ دریده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منهتلغتنامه دهخدامنهت . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) شیر غرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غرنده و غرش کننده . (ناظم الاطباء). || (اِ)شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
منحطلغتنامه دهخدامنحط. [ م ُ ح َطط ] (ع ص ) انحطاطیافته . انحطاطیابنده . پست شونده . پست شده . به زیر آمده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : از مرتبه ٔ خویش منحط شود و به مراتب بهایم رسد یا فروتر از آن آید. (اخلاق ناصری ). || دوش نیکو. (منتهی الارب ): منکب منحط ؛ دوش بهترین دو
منحطدیکشنری عربی به فارسیپست , فرومايه , سرافکنده , مطرود , روي برتافتن , خوار , پست کردن , کوچک کردن , تحقيرکردن
منحطلغتنامه دهخدامنحط. [ م ُ ح َطط ] (ع ص ) انحطاطیافته . انحطاطیابنده . پست شونده . پست شده . به زیر آمده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : از مرتبه ٔ خویش منحط شود و به مراتب بهایم رسد یا فروتر از آن آید. (اخلاق ناصری ). || دوش نیکو. (منتهی الارب ): منکب منحط ؛ دوش بهترین دو
منحطدیکشنری عربی به فارسیپست , فرومايه , سرافکنده , مطرود , روي برتافتن , خوار , پست کردن , کوچک کردن , تحقيرکردن