مندورولغتنامه دهخدامندورو. [ م َ دُ رُ ] (اِخ ) جزیره ای است در مجمعالجزایر فیلی پین که 313300 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
مندوریلغتنامه دهخدامندوری . [ م َ ] (حامص ) اندوهناکی . غمناکی . غمگینی . درماندگی : بهار خرم نزدیک آمد از دوری به شادکامی نزدیک شو نه مندوری . جلاب (از لغت فرس چ اقبال ص 144).رجوع به مندور شود.
مندوریفرهنگ فارسی عمیدغمگینی؛ اندوهگینی: ◻︎ بهار خرم نزدیک آمد از دوری / بهشادکامی نزدیک شو نه مندوری (جلاب: شاعران بیدیوان: ۵۲).
مندیرولغتنامه دهخدامندیرو. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرعبدی است که در بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).