منسوخیلغتنامه دهخدامنسوخی . [ م َ ] (حامص ) ابطال و نسخ و متروکی و موقوفی . (ناظم الاطباء). زایل کردگی . نسخ کردگی : بوحنیفه گرچه بود اندر شریعت مقتداکس نشست از آب منسوخی سخنهای زفر.سنائی .
منسوخةلغتنامه دهخدامنسوخة. [ م َ خ َ ] (ع ص ) تأنیث منسوخ . رجوع به منسوخ شود.- آیة منسوخة ؛ آیه ای از قرآن مجید که بواسطه ٔ نزول آیه ٔ دیگری حکم آن زایل شده باشد. (ناظم الاطباء).
منسوخلغتنامه دهخدامنسوخ . [ م َ ] (ع ص ) نیست گردانیده شده و ردکرده شده . (غیاث ). محوشده و نابودگشته و باطل شده و متروک گشته و موقوف شده . (ناظم الاطباء). نسخ شده . زائل شده . ورافتاده . از تداول افتاده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : نزد یک اختراع او منسوخ مایه ٔ کت
زفرلغتنامه دهخدازفر. [ زُ ف َ ] (اِخ ) نعمان بن ثابت بن المرزبان الکوفی الفارسی ، یکی از شاگردان ابوحنیفه است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).... و نیز نام جماعتی است . که یکی از آنها از اصحاب ابوحنیفه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : بوحنیفه گرچه بود اندر شریعت مقتد