منفرثلغتنامه دهخدامنفرث . [ م ُ ف َ رَ ] (ع ص ) زن باردار که دل وی بشورد. (از منتهی الارب ). زن باردار شوریده و گویند انها لمنفرث بها. (ناظم الاطباء): منفرث بها؛ زن باردار که دل شوره داشته باشد. (از اقرب الموارد).
منفردلغتنامه دهخدامنفرد. [ م َ رِ ] (اِخ ) یا «منفروا» (1232-1266م .) پادشاه سیسیل از سال 1258م . تا سال 1266 م .او پسر قانونی امپراتور فریدریک دوم بود و در م
منفردلغتنامه دهخدامنفرد. [ م ُ ف َ رِ ] (ع ص )تنها. (آنندراج ) (غیاث ). تنها و مجرد و یکه و یکتا.(ناظم الاطباء). یگانه . فرد : آن مجتهد طریقت آن منفرد حقیقت ... از ائمه ٔ وقت بود. (تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه ٔ مرکزی ج 2 ص <span class
منفرددیکشنری فارسی به انگلیسیdistinct, individual, lonely, odd, particular, single, solitary, special