منفعللغتنامه دهخدامنفعل . [ م ُ ف َ ع ِ ] (ع ص ) کرده شده و ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفعال شود. || اثر چیزی پذیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). اثر چیزی پذیرفته . (ناظم الاطباء). متأثرشده : که از فعل فاعل اندر منفعل پدید آید. (زادالمسافرین ناصرخ
منفعللغتنامه دهخدامنفعل . [ م ُ ف َ ع ِ ] (ع ص ) کرده شده و ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفعال شود. || اثر چیزی پذیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). اثر چیزی پذیرفته . (ناظم الاطباء). متأثرشده : که از فعل فاعل اندر منفعل پدید آید. (زادالمسافرین ناصرخ
منفعللغتنامه دهخدامنفعل . [ م ُ ف َ ع ِ ] (ع ص ) کرده شده و ساخته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انفعال شود. || اثر چیزی پذیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). اثر چیزی پذیرفته . (ناظم الاطباء). متأثرشده : که از فعل فاعل اندر منفعل پدید آید. (زادالمسافرین ناصرخ
اختلال شخصیت پرخاشگر منفعلpassive-aggressive personality disorder, negativistic personality disorderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال شخصیت که در آن فرد همواره در مورد خود و دیگران دچار دودلی است و به شکل تعلّل و کلّهشقّی و ناکارآمدی و خلفوعدههای پیدرپی بروز میکند