خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منفک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منفک
/monfak[k]/
معنی
۱. بازشده؛ جداشده.
۲. رهاشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پراکنده، جدا، سوا، منتزع، کنده، منفصل، منقطع
۲. دور، غافل
برابر فارسی
جدا
دیکشنری
disjointed, separate
-
جستوجوی دقیق
-
منفک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منفکّ] monfak[k] ۱. بازشده؛ جداشده.۲. رهاشده.
-
منفک
واژگان مترادف و متضاد
۱. پراکنده، جدا، سوا، منتزع، کنده، منفصل، منقطع ۲. دور، غافل
-
منفک
فرهنگ واژههای سره
جدا
-
منفک
لغتنامه دهخدا
منفک . [ م ُ ف َک ک ] (ع ص ) جداگردنده . (غیاث ) (آنندراج ). از هم جدا گردیده . و جداشده و زایل گشته . (ناظم الاطباء). رجوع به انفکاک شود.- منفک شدن ؛ جدا گردیدن : حیات حاسد جاهت به یک نفس گرو است رسید نوبت آن کآن از او شود منفک . ابن یمین .در این م...
-
منفک
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ کّ) [ ع . ] (اِفا.) جدا شده .
-
منفک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
disjointed, separate
-
واژههای مشابه
-
منفک شدن
واژگان مترادف و متضاد
جداشدن، سوا شدن، منتزع شدن، منشعب گشتن
-
منفک شدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
disjoint, divorce
-
منفک کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
disjoint, separate
-
منفک کننده
دیکشنری فارسی به انگلیسی
disjunctive
-
جستوجو در متن
-
encapsulated delusion
روانشناسی
هذیان منفک
-
separately continuous bilinear mapping
ریاضی و آمار
نگاشت دو خطی منفک پیوسته
-
منتزع
واژگان مترادف و متضاد
۱. جدا، سوا، کنده، منفک ۲. مجرد