منور رازیلغتنامه دهخدامنور رازی . [ م ُ ن َوْ وَ رِ ] (اِخ ) اﷲویردی ، از مریدان حاج محمدجعفر همدانی بود و چندی نیز خدمت حاج محمدرضای همدانی کردو از یمن همت ایشان از سالکان مسلک طریقت گردید. و صاحب ریاض العارفین با وی ملاقات کرده است . از اوست :مهر ازلی در دل بی کینه ٔ ماست منزلگه اسرار نه
منگورلغتنامه دهخدامنگور. [ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است در بلاد کیماک که دشت قبچاق باشد و درآن چشمه ای است که اندک آبی دارد. اما هر چند بردارند کم نمیشود. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
منگورلغتنامه دهخدامنگور. [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شش گانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد است . دهستان منگور از 79 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8895 تن است و قراء عمده ٔ آن به شرح زیر است : کوپر. میرآب
منورلغتنامه دهخدامنور. [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
منورلغتنامه دهخدامنور. [ م ُ ن َوْوَ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان . روشن شده و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء). باروشنی . بانور. فروغمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به روز مبارک به بخت همایون به عزم موافق به رأی منور. فر
منورلغتنامه دهخدامنور. [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
منورلغتنامه دهخدامنور. [ م ُ ن َوْوَ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان . روشن شده و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء). باروشنی . بانور. فروغمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به روز مبارک به بخت همایون به عزم موافق به رأی منور. فر
منوردیکشنری عربی به فارسیروشن کردن , درخشان ساختن , زرنما کردن , چراغاني کردن , موضوعي را روشن کردن , روشن (شده) , منور , روشن فکر
ذات منورلغتنامه دهخداذات منور. [ ت ُ م َن ْ وَ ] (ع ص مرکب ) یقال بغاه اﷲ ذات منور؛ ای ضربة او رمیةً تنیر فلاتخفی علی احد. (منتهی الارب ).
منورلغتنامه دهخدامنور. [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
منورلغتنامه دهخدامنور. [ م ُ ن َوْوَ ] (ع ص ) روشن . (آنندراج ). روشن و تابدار و درخشان . روشن شده و روشن کرده شده . (ناظم الاطباء). باروشنی . بانور. فروغمند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : به روز مبارک به بخت همایون به عزم موافق به رأی منور. فر
استبداد منورلغتنامه دهخدااستبداد منور. [ اِ ت ِ دا دِ م ُ ن َوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) استبدادی توأم با عدل : دیودور... دوره ٔ حکومت مطلقه ٔ اسکندر یا چنانکه گویند استبداد منور را ترویج نمود. (ایران باستان ص 78).