منگنهلغتنامه دهخدامنگنه . [ م َگ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) معصره و جندره و جوازان و جواز وابزاری که بدان بر میوه جات و مانند آن فشار وارد می آورند تا آب آن گرفته شود و نیز ابزاری که در گرفتن روغن بزورات به کار می برند. (ناظم الاطباء). دستگاه فشردن . ماشینی که بدان دا
منگنهفرهنگ فارسی عمید۱. دستگاه یا ابزاری که چیزی را زیر آن بگذارند و فشرده کنند؛ آلت فشار.۲. افزاری که با آن دکمه و جادکمه درست میکنند.
منگنهفرهنگ فارسی معین(مَ گَ نِ) (اِ.) ابزاری که چیزی را در میان یا زیر آن می گذارند و سوراخ می کنند یا تحت فشار قرار می دهند.
مننةلغتنامه دهخدامننة. [ م ِ ن َ ن َ ] (ع اِ) عنکبوت . || سنگ پشت ماده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
منگنه ایلغتنامه دهخدامنگنه ای . [ م َ گ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به منگنه .- تکمه ٔ منگنه ای ؛ دگمه ٔ منگنه . نوعی دگمه که از جنس پارچه ٔ لباس سازند، بدینسان که قطعاتی از پارچه ٔ مورد نظر را بر صفحاتی از فلز مخصوص که برای اینکار
منگنه ایلغتنامه دهخدامنگنه ای . [ م َ گ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به منگنه .- تکمه ٔ منگنه ای ؛ دگمه ٔ منگنه . نوعی دگمه که از جنس پارچه ٔ لباس سازند، بدینسان که قطعاتی از پارچه ٔ مورد نظر را بر صفحاتی از فلز مخصوص که برای اینکار
منگنه ایلغتنامه دهخدامنگنه ای . [ م َ گ َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به منگنه .- تکمه ٔ منگنه ای ؛ دگمه ٔ منگنه . نوعی دگمه که از جنس پارچه ٔ لباس سازند، بدینسان که قطعاتی از پارچه ٔ مورد نظر را بر صفحاتی از فلز مخصوص که برای اینکار