خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
منی
/mani/
معنی
من گفتن؛ منمن زدن؛ کبر؛ غرور؛ خودبینی؛ خودستایی: ◻︎ بر بدیهای بدان رحمت کنید / بر منی خویشبین لعنت کنید (مولوی: ۱۷۱)، ◻︎ نه در ابتدا بودی آب منی / اگر مردی از سر به در کن «منی» (سعدی۱: ۱۷۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اسپرم، نطفه
۲. آبنشاط
۳. تکبر، خودبینی، غرور
۴. انانیت، خودستایی، لاف، منیت
۵. منممنم زدن
دیکشنری
seed, semen, sperm
-
جستوجوی دقیق
-
منی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] mani من گفتن؛ منمن زدن؛ کبر؛ غرور؛ خودبینی؛ خودستایی: ◻︎ بر بدیهای بدان رحمت کنید / بر منی خویشبین لعنت کنید (مولوی: ۱۷۱)، ◻︎ نه در ابتدا بودی آب منی / اگر مردی از سر به در کن «منی» (سعدی۱: ۱۷۱).
-
منی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منیّ] (زیستشناسی) mani مایعی که در اوج لذت جنسی از آلت تناسلی مرد خارج میشود.
-
منی
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسپرم، نطفه ۲. آبنشاط ۳. تکبر، خودبینی، غرور ۴. انانیت، خودستایی، لاف، منیت ۵. منممنم زدن
-
semen, seminal fluid
منی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] ترشحات نسبتاً غلیظ و سفید اندام تناسلی مرد که در طی انزال از پیشابراه خارج میشود و حاوی زامه است
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ / م َ نی ی ] (ع اِ) در عربی به معنی آب پشت . (غیاث ) (آنندراج ). آب مرد و زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، مُنی ّ. (ناظم الاطباء). آب مرد و زن . و قیل هو فعیل به معنی مفعول من منی النطفةفی الرحم ؛ ای قذفها فیه . ج ، مُنْی ْ . (از ذ...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ / م ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ مَنا. (ناظم الاطباء). رجوع به منا(پیمانه ) شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ نا ] (ع اِ) مرگ .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تقدیر خدای تعالی . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندازه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آه...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ] (حامص ) در فارسی تکبر و خودبینی . مرکب از «من » و «یاء» مصدری . (غیاث ) (آنندراج ). تکبر و غرور و فخریه و لاف زنی و خودپرستی و خودبینی و ستایش از خود. (ناظم الاطباء). عجب . تکبر. استکبار. برترمنشی . بزرگ منشی .کبر و غرور. (از یادداشت مرح...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َن ْی ْ ] (ع مص ) تقدیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی ): مناه اﷲ منیاً؛ تقدیر کرد او را. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). یقال : منی اﷲ لک الخیر و ماتدری ما یمنی لک المانی . (اقرب الموارد): منی اﷲ الشی ٔ؛ تقدیر...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ِ نا ] (ع اِ) آب مرد و زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُ نا ] (ع اِ) ج ِ منیة. آرزوها. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : خواب دیدم خواجه معطی المنی واحد کالالف از امر خدا. مولوی .رجوع به مُنیَة و مِنیَة شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُن ْی ْ ] (ع مص ) منیت به منیاً؛ آزموده شدم به چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُن ْی ْ / م ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ مَنی ّ. (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به منی (آب مرد و زن ) شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [م ِ نا ] (اِخ ) بازاری است در مکه ٔ معظمه که محل قربانی است . (غیاث ) (آنندراج ). دهی است به مکه که قربان در آنجای کنند. (منتهی الارب ). موضعی است به مکه . (اقرب الموارد). نام جایی است در وادی که حجاج در آن فرودآیند و در آن رمی جمره کنند. (از ...
-
منی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (حامص .) خودبینی ، کِبر.