منیزیومفرهنگ فارسی عمیدفلزی نقرهایرنگ، سبک، غیرقابل تورق و مفتول شدن که در هوا با نور خیرهکنندهای میسوزد و در تهیۀ آلیاژهای سبک و باتریسازی به کار میرود.
منظوملغتنامه دهخدامنظوم . [ م َ ] (ع ص ) به رشته کشیده شده و منظم شده . (ناظم الاطباء). به رشته کرده . مرتب کرده و آراسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : امور دولت و اشغال مملکت در سلک ارادت به نجح آمال منظوم . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 52)
منظومفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ منثور] (ادبی) سخن موزون؛ شعر.۲. [قدیمی] بهرشتهکشیدهشده؛ بهرشتهدرآمده.
آجر نسوزفرهنگ فارسی معین( ~ ِ نَ) (اِمر.) نوعی از آجر که از اکسید منیزیوم و برخی از سیلیکات های دیرگداز ساخته می شود و در مقابل حرارت مقاومت دارند.
مسهل . خلط آورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی خلط آور، ملین، روغن کرچک، تنقیه، شیر منیزیوم خلط آور، اکسپکتوران
منیزیمفرهنگ فارسی معین(مَ یِ یُ) [ فر . ] (اِ.) = منیزیوم : فلزی است سبک و با جلای نقره ای که در هوا به آسانی جلای خود را از دست می دهد و کدر می شود. با نور سفید خیره کننده ای می سوزد و به اکسید منیزیم تبدیل می شود. این فلز از عناصر فراوان طبیعت است ولی به حالت آزاد وجود ندارد.
منیزیلغتنامه دهخدامنیزی . [ م َن ْ ی َ ] (فرانسوی ، اِ) طباشیر فرنگی . تباشیر فرنگی . (یادداشت مرحوم دهخدا). فرمول آن اکسید منیزیوم است . حاجی منیزی که به عنوان دارو به کار می رود کربنات قلیایی منیزیم است . منیزی سیال محلولی از بی کربنات منیزیم است . (فرهنگ اصطلاحات علمی ).