خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
منی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ / م َ نی ی ] (ع اِ) در عربی به معنی آب پشت . (غیاث ) (آنندراج ). آب مرد و زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، مُنی ّ. (ناظم الاطباء). آب مرد و زن . و قیل هو فعیل به معنی مفعول من منی النطفةفی الرحم ؛ ای قذفها فیه . ج ، مُنْی ْ . (از ذ...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ / م ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ مَنا. (ناظم الاطباء). رجوع به منا(پیمانه ) شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ نا ] (ع اِ) مرگ .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تقدیر خدای تعالی . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندازه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آه...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َ] (حامص ) در فارسی تکبر و خودبینی . مرکب از «من » و «یاء» مصدری . (غیاث ) (آنندراج ). تکبر و غرور و فخریه و لاف زنی و خودپرستی و خودبینی و ستایش از خود. (ناظم الاطباء). عجب . تکبر. استکبار. برترمنشی . بزرگ منشی .کبر و غرور. (از یادداشت مرح...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م َن ْی ْ ] (ع مص ) تقدیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی ): مناه اﷲ منیاً؛ تقدیر کرد او را. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). یقال : منی اﷲ لک الخیر و ماتدری ما یمنی لک المانی . (اقرب الموارد): منی اﷲ الشی ٔ؛ تقدیر...
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ِ نا ] (ع اِ) آب مرد و زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُ نا ] (ع اِ) ج ِ منیة. آرزوها. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : خواب دیدم خواجه معطی المنی واحد کالالف از امر خدا. مولوی .رجوع به مُنیَة و مِنیَة شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُن ْی ْ ] (ع مص ) منیت به منیاً؛ آزموده شدم به چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [ م ُن ْی ْ / م ُ نی ی ] (ع اِ) ج ِ مَنی ّ. (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به منی (آب مرد و زن ) شود.
-
منی
لغتنامه دهخدا
منی . [م ِ نا ] (اِخ ) بازاری است در مکه ٔ معظمه که محل قربانی است . (غیاث ) (آنندراج ). دهی است به مکه که قربان در آنجای کنند. (منتهی الارب ). موضعی است به مکه . (اقرب الموارد). نام جایی است در وادی که حجاج در آن فرودآیند و در آن رمی جمره کنند. (از ...
-
واژههای مشابه
-
منی منی
لغتنامه دهخدا
منی منی . [ ] (اِخ ) نام ایل کرد از طایفه ٔ پشتکوه . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 68). ظاهراً می می .
-
خیف منی
لغتنامه دهخدا
خیف منی . [ خ َ ف ِ م ِ نا ] (اِخ ) مکانی است به مکه که مسجد خیف منسوب بدان است . (از معجم البلدان ).
-
بازار منی
لغتنامه دهخدا
بازار منی . [ رِ م ِ نا ] (اِخ ) موضعی از ارض مکه که قربان در آن کنند و بازاری که درین جاست بناکرده ٔ اسماعیل علیه السلام است . طالب کلیم گوید : ساکن بیت اللهی اما گر از دست آیدت خانه را نزدیک تر سازی ز بازار منی .(آنندراج ).
-
چم منی
لغتنامه دهخدا
چم منی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 8 هزارگزی شمال خاوری هندیجان بر سر راه فرعی اتومبیل رو هندیجان به ده ملاو در حاشیه ٔ خاوری رودخانه ٔ زهره واقع است . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت و حشم داری و راه آنج...